چشم نگشایی ز ناز آخر چه ناز است این همه
بر رخ از ناز توام اشک نیاز است این همه
در خط و خال تو اسرار حقیقت دیده ام
گرچه در چشم حقیقت بین مجاز است این همه
خوی تو بس گرم و لعلت آتشین روی آفتاب
بیدلان را مایه سوز و گداز است این همه
پیش ساغر در سجود آمد صراحی گوش کن
بانگ چنگ و نی که ورد آن نماز است این همه
حقه در گشت چشمم چون ز لعلت بسته شد
چشمبندی های چرخ حقه باز است این همه
کرده ام با هر سر موی تو پیوندی جدا
در کفم سررشته عمر دراز است این همه
گفته رنگین جامی بین و داغ دل در او
لاله های چیده از صحرای راز است این همه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.