ای گشته دلم هزار باره
از تیغ غمت هزار پاره
من غرقه میان خون ز گریه
خوش خنده زنان تو از کناره
نزدیک به مردنم ز شوقت
بگذار ز دور یک نظاره
جز تیغ تو نیست چاره ما
باز آ که به دست توست چاره
در کوی تو هر کسی به کاری ست
ما هیچ کسیم و هیچ کاره
پیش سم توسنت نهم سر
هر جا به سرم رسی سواره
گریان بگذشتم از دیارت
شد منزل ماه پر ستاره
از بهر جفا کشیدن تو
خواهم چو دلت تنی ز خاره
کرد از در نظم خویش جامی
در گوش زمانه گوشواره
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر درد و غم شاعر به خاطر عشق و فراق است. او از عذابهای ناشی از عشق میگوید و به تصویر کشیدن حالتی از اندوه و شکست درونی میپردازد. شاعر احساس میکند که تنها راه نجات او، عشق محبوبش است و در عین حال به هیچ بودن خود در دنیای عشق اشاره میکند. او در ابیات، خود را در حالتی مظلوم و بیمار میبیند که تنها نظارهگر زیبایی محبوب است و از درد فراقش رنج میبرد. در نهایت، شاعر از عاطفه و جفاهای محبوب سخن میگوید و به نیاز خود به عشق و توجه او اشاره میکند.
هوش مصنوعی: دل من بارها از درد و غم تو شکسته و پاره پاره شده است.
هوش مصنوعی: من در میان خون اشکهای خود غوطهورم، در حالی که تو با خوشحالی از کناره نظارهگر هستی.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه بمیرم، به دلیل عشق و شوقی که دارم، اجازه بده از دور به تو نگاهی بیندازم.
هوش مصنوعی: غیر از شمشیر تو هیچ راهی برای ما وجود ندارد، دوباره بیا که راه حل در دست توست.
هوش مصنوعی: در مکان تو هر فردی مشغول انجام کاری است، اما ما هیچ کس هستیم و هیچ کار خاصی انجام نمیدهیم.
هوش مصنوعی: هر جا که تو به من نزدیک شوی، من با کمال احترام و ادب، سرم را به پایین خم میکنم.
هوش مصنوعی: از دیارت عبور کردم و به یاد تو گریان شدم، در حالی که ماهی با ستارههای پرنور در آسمان درخشید.
هوش مصنوعی: برای تحمل رنج و سختی تو، مانند دلی که از خار زخم خورده، آمادهام.
هوش مصنوعی: او با سخن خود به جهان زیبایی بخشید و همچون گوشوارهای در گوش زمانه به یادگار گذاشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هان ای کل تا زدم مزن لاف
ای تو بره ریش . . . غراره
در سبلت و ریش خویش بنگر
هست از در عبرت و نظاره
جولاهه کار مانده گوئی
[...]
با این غم و درد بیکناره
داروی فرامشیست چاره
چون کشته شدم هزار باره
بر من به چه میکشی کناره
از کشتن کشتهای چه خیزد
کشته که کشد هزار باره
حاجت نبود به تیغ کشتن
[...]
آمد مه و لشکر ستاره
خورشید گریخت یک سواره
آن مه که ز روز و شب برون است
کو چشم که تا کند نظاره
چشمی که مناره را نبیند
[...]
در جلوهٔ من کند نظاره
وز سینه براورد حراره
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.