گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

آب چشمم تا به ماهی رفت و آهم تا به ماه

هست بر درد دل من ماه تا ماهی گواه

شد معلم پیر در تعلیم خلق اما چه سود

چون ندارد ابجد عشقت درست آن طفل راه

بعد ایامی که می بینم رخت پیش نظر

گاه آب دیده مانع می شود گه دود آه

خاک پایت را نگه می دارد از رویم رقیب

آن سیه رو هیچ روی من نمی دارد نگاه

افتم از شوقت من گریان به پای سرو و گل

غرقه گشتم می زنم دستی به هر شاخ گیاه

جان شیرین گفتم آن لب را ز من تلخ آمدش

گر پذیرد عذرم اکنون هستم از جان عذرخواه

نیست جامی را جزا با این همه دعوی مهر

زان رخ نیکو جز آهی احسن الله جزاه