سیب زنخدان تو را به ز به
یافت دلم متعه الله به
دانه خال از ذقنت چون نمود
دانه چو هرگز ننماید ز به
گشت به از دانه خال آن ذقن
گرچه بود میوه بی دانه به
گفت زهی هر که بدید ابرویت
نیست بلی چاره کمان را ز زه
غم چو دهی قسمت دل خستگان
قسمت من بیش ده و پیش ده
نیست به چالاکی و چستی چو تو
نی که میان بست به چندین گره
بین لب او جامی و بی خود بیفت
باده خور و مست شو و سر بنه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در هوس این دو سه ویرانه ده
کار فلک بود گره در گره
چون دل شب حاملهٔ مهر گشت
بر شب حامل مه کامل گذشت
حامل یک ماهه نه بل یکشبه
تاجوری زاد در آن کوکبه
همسر گل مینشود هر گیاه
جای عبادت ننشیند گناه
عقل من ای چشم تو بادا سپید
چشم من ای روی تو بادا سیاه
روی بتابید ز روی بتان
[...]
منتی، بر جان من خسته نه
لقمه ای زآن خوان وصالم بده
ای ز همه صورت خوب تو به
صورک الله علی صورته
روی تو آیینه حق بینی است
در نظر مردم خودبین منه
بلکه حق آیینه و تو صورتی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.