گنجور

 
جامی

ای پیر گشته بهر جوانان ز ره مرو

موی سفید در پی زلف سیه مرو

بنگر مه شباب خود اندر محاق شیب

زین بیش در نظاره روی چو مه مرو

دنبال قد فراخته طفلان بی گناه

با قامت خمیده ز بار گنه مرو

فکر حساب هر کجی و راستی بکن

پیش بتان راست قد کج کله مرو

دل پر هوس مزاحمت اهل دل مکن

بتخانه زیر خرقه سوی خانقه مرو

خواهی به صوب کعبه تحقیق ره بری

پی بر پی مقلد گم کرده ره مرو

دام حیات جز پی صید کمال نیست

صیدی نکرده جامی ازین دامگه مرو