دو نرگس تو که مستند و ناتوان هر دو
شدند آفت عقل و بلای جان هر دو
میان ما و تو جز جان و تن حجاب نبود
بیا که هجر تو برداشت از میان هر دو
چنان دو دیده غیورند بر رخت که کنند
نظر به روی تو از یکدگر نهان هر دو
قران قوس قزح با هلال بس عجب است
خدای را بنما طاق ابروان هر دو
شکار پیشه دو ترکند خفته چشمانت
نهاده بر سر بالین خود کمان هر دو
ازان میان و دهان قاصرند وهم و خرد
اگر چه خرده شناسند و رازدان هر دو
ز کار دنیی و عقبی مپرس جامی را
که کرد در سر کار تو این و آن هر دو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شد از دو چشم توام، چشم خونفشان هر دو؛
چه کردهاند، به این هر دو بنگر آن هر دو!
دو چشم نه، دوز بابل رسیده سحرورند؛
که باشد از فن هاروتشان نشان هر دو!
دو چشم نه، دو نکو نرگس گلستانند؛
[...]
دو دلستان که بلای دلند و جان هر دو
به جان و دل شده ام مبتلای آن هر دو
دو آفتاب ز یک برج کرده اند طلوع
دو ماه گشته عیان از یک آسمان هر دو
دو گلعذار که در خوبیند هر دو مثل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.