بریز ای هجر خونم چند سوزی جان من بی او
مرا صد بار مردن به که یک دم زیستن بی او
نسیما سوی او کن ره ببر همراه خود جان را
که جان آنجا رسد باری اگر ماند بدن بی او
مذاق جان شیرین چاشنی هجر نادیده
چه داند تلخی عیشی که دارد کوهکن بی او
ز هر گل می خلد در سینه خاری بی رخ خویش
چه می خوانی مرا ای باغبان سوی چمن بی او
مپرس ای همنشین مهربان شرح غم هجران
زبان من ز کار افتاده نتوانم سخن بی او
همه آفاق را دانم که سوز من شود روشن
ز بس چون شمع گریم زار در هر انجمن بی او
ازان مه ماند جامی ای اجل تاراج عمرش کن
که آن مسکین به جان است از حیات خویشتن بی او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.