غمزه ات کز سعی چشم است این همه بیداد او
در فن عاشق کشی شاگرد توست استاد او
طره شبرنگ تو لیلی و دل مجنون آن
لعل شکربار تو شیرین جان و فرهاد او
عشق در هر دل که سازد بهر دردت خانه ای
اول از سنگ ملامت افکند بنیاد او
بندگی نو شد دلم را از خطت وز هر طرف
فتنه دیگر رسد بهر مبارک باد او
با رقیب سخت دل زخم زبان کردن چه سود
چون ازین سوهان نیفتد رخنه در فولاد او
رهبر کوی مغان شد پیر ما ممدود باد
بر سر اهل ارادت سایه ارشاد او
بس که شبها جامی از سرو قدت نالد بلند
می کند رم مرغ شاخ سدره از فریاد او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فارغم از باغ و ناز سوسن آزاد او
وز فریب باغبان و جلوه ی شمشاد او
دل نخواهد سایه ی سرو و لب آب روان
کم مبادا از سر ما خنجر بیداد او
هر که را تشریف رسوایی دهد سلطان عشق
[...]
من که در فردوس افتادم به نقد از یاد او
بی نیازم از تمنای بهشت آباد او
از سر کون و مکان آزاد برخیزد چو سرو
بر سر هر کس که افتد سایه شمشاد او
رتبه بیداد او بالاترست از التفات
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.