باز ترکش بسته آن ترک سوار آمد برون
ای فدایش جان که بر عزم شکار آمد برون
قصد آن دارد که سازد عالمی را صید خویش
ور نه با تیر و کمان بهر چه کار آمد برون
با که می نوشیده یارب دوش کامروز این چنین
چشم خواب آلوده و سر پر خمار آمد برون
گر نمی آید بهار ای عاشق شیدا چه باک
اینک آن گل تازه تر از صد بهار آمد برون
هر که شد روزی به کوی او ز سوز عاشقان
با دل پرخون و چشم اشکبار آمد برون
در دلش نگرفت اگر چه می کند در سنگ جای
ناله و آهی کزین جان فگار آمد برون
دوش می گشتم بر آن در شد به پا خاری مرا
دیده می سودم بر آن چندانکه خار آمد برون
سالها بردم به سر بر خاک آن در منتظر
او برون نامد ولی جان ز انتظار آمد برون
این تن فرسوده جامی خاک بودی کاشکی
بر سر راهی که آن چابک سوار آمد برون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از سپاه حسن آخر یک سوار آمد برون
کافتاب از شرم رویش شرمسار آمد برون
همچو نخلتر که باد تند ازو ریزد ثمر
پر نگاه و عشوه ریز و غمزه بار آمد برون
کار مرگ آن دم شد آسان کز قد آن نخلتر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.