گنجور

 
جامی

فزاید ز خط حسن نازک عذاران

علیکم بحسن الخط ای دوستداران

شود تازه از خط بهار نکویی

بدان گونه کز سبزه عهد بهاران

میا خوی فشان می چکان از رخ و لب

به هم بر مزن وقت پرهیزگاران

قرارت نه این بود با ما ز اول

که باشی قرار دل بی قراران

ندانم چه بود اینکه گشتند آخر

چنین ناامید از تو امیدواران

شد از تیغ مهرت دلم پاره پاره

چو ابرو ازو هر مژه اشکباران

قدح گیر جامی که جز می نبخشد

فراغت ز درد سر هوشیاران