ای شه تنگ قبایان مه زرین کمران
سرور کج کلهان خسرو شیرین پسران
مرهم سینه بی کینه آشفته دلان
مردم دیده غمدیده صاحبنظران
تا کی افتم به رهت آه زنان اشک فشان
تا کی آیم به درت نعره زنان جامه دران
گذری کن به سر عاشق مهجور که هست
محنت عاشقی و دولت خوبی گذران
با خیال تو سحر معذرتی می گفتم
کای شده مونس تنهایی خونین جگران
خویش را شهره به عشق دگران می سازم
تا نگویند حدیث من و تو بی خبران
گفت جامی چو دلت شیفته ماست چه باک
گر به تلبیس شوی شهره به عشق دگران
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاشقانه و درد جدایی میپردازد. شاعر به محبوبی با صفات زیبای ظاهری و باطنی اشاره میکند و از رنجی که عاشقانه در دل دارد، سخن میگوید. او از مشکلات و اشکهایش در مسیر عشق سخن میگوید و از محبوب میخواهد تا نگاهی به او بیندازد. شاعر در این فراق، عشق خود را نسبت به محبوب به نمایش میگذارد و آرزو دارد تا عشقش شناخته شود. در نهایت، به این نتیجه میرسد که بودن در عشق زیباست، حتی اگر دیگران از آن بیخبر باشند.
هوش مصنوعی: ای پادشاه، لباسهای تنگ بر تن کرده و با ماهگون خود، همچون کمرانی زیبا و دلانگیز، فرمانروایان با کجخلق و غمگین را خوشحال میکنی. تو خسرو شیرین و محبوب پسران هستی.
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این موضوع میپردازد که افرادی که در دل خود کینه ندارند، میتوانند به درد دلهای دیگران گوش دهند و به آنها تسکین دهند. آنها کسانی هستند که با دیدی عمیق و از روی درک و تجربه، به مشکلات و غمهای دیگران توجه میکنند.
هوش مصنوعی: تا کی باید به خاطر عشق تو با گریه و آه و ناله افتاده باشم؟ تا کی باید به در خانهات بیایم و با صداهای رنجبار و ناله و دلسوزی، از درد و فراق شکایت کنم؟
هوش مصنوعی: به عاشق بیکسی نگاهی بینداز، چرا که در زندگی عاشقی هم رنجهایی وجود دارد و هم جوانب خوشایند.
هوش مصنوعی: در هنگام سحر، به یاد تو معذرتخواهی میکردم و از خود میپرسیدم که چرا تو، که مونس تنهایی و رفیق دلهای رنجور هستی، اینگونه دوری.
هوش مصنوعی: من خودم را به عشق دیگران معروف میکنم تا کسانی که نمیدانند، داستان من و تو را نشنوند.
هوش مصنوعی: اگر دل تو به ما علاقهمند است و عاشق ما هستی، پس چه تفاوتی دارد اگر برای دیگران هم در عشق خود را مشهور کنی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ژاژ داری تو و هستند بسی ژاژ خوران
وین عجب نیست که تازند سوی ژاژ خران
پادشاهی که به رومش در صاحب خبران
پیش او صف سماطین زده زرین کمران
رای کردهست که شمشیر زند چون پدران
که شود سهل به شمشیر گران شغل گران
ویحک ای پردهٔ پردهدر در ما نگران
بیش از این پردهٔ ما پیش هر ابله مدران
یا مدر یا چو دریدی چو لئیمان بمدوز
یا مخوان یا چو بخواندی چو بخیلان بمران
جای نوری تو و ما از تو چو تاریک دلان
[...]
من توانم که نگویم بد کس در همه عمر
نتوانم که نگویند مرا بد دگران
گر جهان جمله به بد گفتن من برخیزند
من و این کنج و به عبرت به جهان در نگران
در بد و نیک جهان دل نتوان بست ازآنک
[...]
جام زرین فلک سیم پرا کند به صبح
جام زرکش به صبوحی زکف سیمبران
می خور از کاسه به حدی که اگر خاک شوی
مست گردند ز بوی گل تو کوزهگران
شعلهٔ آتش می را چو مغان سجده گزار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.