گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

گرچه بر دل ز غم عشق تو باری دارم

لله الحمد که باری چو تو یاری دارم

گردم از رخ مبر ای اشک که این عطر وفا

یادگاری ز سم اسب سواری دارم

باغ من آن سر کوی است و بهار آن گل روی

عیش من بین که چو خوش باغ و بهاری دارم

غرقه در گریه خویشم بگشا بند کمر

که ازین موج غم امید کناری دارم

مانده ام دیده به ره بر گذر باد صبا

چه کنم زان سر کو چشم غباری دارم

سر به زانوی غمم مانده و خلقی به گمان

که چو ایشان مگر اندیشه کاری دارم

جامی از بزم وصالش چو منی را چه نصیب

اینقدر بس که در آن کوی گذاری دارم