دو هفته شد که ندیدم مه دو هفته خود را
کجا روم به که گویم غم نهفته خود را
درآ ز خواب خوش ای بخت بد مگر بگشایم
به روی همچو مهش چشم شب نخفته خود را
خدای را مکن ای باغبان مضایقه چندان
که یک نظاره کنم باغ نوشکفته خود را
رمید دل ز من از زلف دام نه که نخواهم
به جز شکار تو مرغ هوا گرفته خود را
ز هر چه غیر تو خالی ست دل بیا و بیار
حریم منزل از گرد غیر رفته خود را
مریز اشک من ای چشم خون گرفته که خواهم
کنم نثار رهش این در نسفته خود را
همین بس است به او نامه جامیا که نویسی
به خون دل سویش این دردناک گفته خود را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.