عید است و دارد هر کسی عزم تماشای دگر
ما را نباشد غیر تو دل در تمنای دگر
صد خوب پیش آید مرا خاطر نیاساید مرا
زینها چه بگشاید مرا چون عاشقم جای دگر
نی ره مرا در خانه ای نی جای در کاشانه ای
هر لحظه چون دیوانه ای گردم به صحرای دگر
بگداخت از غم جان و تن چندان نخواهم زیستن
می بین به رحمت سوی من امروز و فردای دگر
از من چه پرسی این و آن خواهی بخوان خواهی بران
محکوم فرمانم به جان نبود مرا رای دگر
ای فاخته دل می نهی بر قامت سرو سهی
گویی نداری آگهی از قد و بالای دگر
جامی نخواهد از تو دل زیرا که در چین و چگل
همچون تو ای پیمان گسل نبود دلارای دگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عید است و هرسو جلوهگر شوخ دلارای دگر
دارم من خونینجگر میل تماشای دگر
چون عقد زلفی بنگرم پیچد دل غمپرورم
ترسم که افتد در سرم بیهوده سودای دگر
دارم دل صدپارهای از غمزهٔ خونخوارهای
[...]
ای در سر از داغ توام هر لحظه سودای دگر
در دل ز سودای توام هر دم سویدای دگر
گفتم مگر اندوه دل کم گردد از سودای تو
انگیخت هر سودای تو در سینه سودای دگر
من این سویدای کثیف از دل به ناخن برکنم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.