هر چه اسباب جمال است رخ خوب تو را
همه بر وجه کمال است کما لا یخفی
بعد عمری کشمت گفتی و من می میرم
هر دم از غم که مبادا نکند عمر وفا
بس که زاهد به ریا سبحه صد دانه شمرد
در همه شهر بدین شیوه شد انگشت نما
گر به تیغ تو جدا شد سرم از تن چه غم است
غم از آن ست که از تیغ تو افتاد جدا
خواستم خواهم ازان لب به دعا دشنامی
حاجت من چو روا گشت چه حاجت به دعا
طلب بوسه ازان لب نبود حد کسی
در سر من هوسی هست ولی زان کف پا
جامی آخر به سر زلف تو زد دست امید
خصه الله تعالی بمزید الزلفا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و کمال چهره محبوب اشاره دارد و بیان میکند که همه چیز زیبایی متعلق به اوست. شاعر از غم و اندوهی که از جدایی او احساس میکند، سخن میگوید و نگران از گذر زمان و عمرش است. او به تزویر زاهدان اشاره کرده و میگوید که آنان در دنیای ریا زندگی میکنند. شاعر از خوشی و درد جدایی نمیهراسد و تنها غمش این است که از محبوبش فاصله بگیرد. در نهایت، او به امید دریافت بوسه و نزدیک شدن به محبوبش سخن میگوید.
هوش مصنوعی: هر چیزی که باعث زیبایی است، در چهره زیبای تو به کمال و به بهترین وجه دیده میشود و هیچگونه پنهانی در این امر وجود ندارد.
هوش مصنوعی: بعد از سالها که به یاد تو هستم، تو گفتی که مرا به زودی خواهی کشت و من هر لحظه از غم تو میمیرم، نکند که عمرم به پایان برسد و تو وفا نکنی.
هوش مصنوعی: به خاطر این که زاهد با تظاهر و ریا، تسبیح صد دانهای را در دست دارد، در تمام شهر به همین شیوه، به فردی شناخته شده و قابل توجه تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: اگر سرم با تیغ تو از بدنم جدا شود، چه اهمیتی دارد؟ غم من از این است که این سر از تیغ تو جدا شده است.
هوش مصنوعی: وقتی خواستم که از آن لب به دعا دعا کنم، اما چون حاجت من برآورده شد، دیگر نیازی به دعا ندارم.
هوش مصنوعی: خواستن بوسه از آن لب، به هیچکس محدود نیست. در دل من آرزویی وجود دارد، اما این آرزو از پاهای او سرچشمه میگیرد.
هوش مصنوعی: در نهایت، جامی به دور زلف تو امیدوارانه نگاهی انداخت و از خداوند خواست که بر زلف تو بیفزاید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از خر و پالیک آن جای رسیدم که همی
موزهٔ چینی میخواهم و اسب تازی
آب انگور خزانی را خوردن گاهست
که کس امسال نکردهست مر او را طلبی
هنری مرد نباشد بر هر کس خطری
چون چنین است ترا چیست کنون زین هنری
ز محل کرد بدین شهر مرا دهر جدا
ز خطر کرد بدینجای مرا چرخ بری
بی محل باشم لیکن نه بدین بی محلی
[...]
ای تو را بر مه و زهره ز شب تیره ردی
زهره از چرخ به زیبایی تو کردندی
نه عجب گر کند از چرخ ندا زهره تو را
تا به مه بر ز شب تیره تو را هست ردی
لعبت چشم منی چشم منت باد نثار
[...]
نکند دانا مستی نخورد عاقل می
ننهد مرد خردمند سوی مستی پی
چه خوری چیزی کز خوردن آن چیز ترا
نی چون سرو نماید به مثل سرو چو نی
گر کنی بخشش گویند که می کرد نه او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.