آهوی چشم تو دل شیران دین برد
آهو که دید کو دل شیران چنین برد
گردد ز تاب مهر تو رخشنده اختری
هر پاره دل که آه به چرخ برین برد
واعظ که وصف خلد همی کرد و شرم داشت
پیش لبت که نام می و انگبین برد
ندهند نیم جرعه به صد ساله زهد کیست
کین قصه را به زاهد خلوت نشین برد
تابم پس از سجود رهت روی از صبا
ترسم که خاک پای توام از جبین برد
آتش به هفت چرخ زند برق آه من
گر نیم شعله زین جگر آتشین برد
جامی خیال خال تو با خود به خاک برد
چون مور دانه یافت به زیر زمین برد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.