شد خیال آن خط از دل وان رخ مهوش بماند
دود زود از خانه بیرون رفت لیک آتش بماند
ناخوشیها دید مجنون از غم لیلی ولی
بهر ارباب دل از وی داستانی خوش بماند
مست می راندی میان شهر دی ابرش سوار
بس عزیزان را که سر زیر سم ابرش بماند
کرده بودی وعده تیری وه کزین بخت دژم
آنچه بایستی مرا در دل در آن ترکش بماند
در لطافت سرو بگذشت از سرافرازان باغ
لیک در رفتار خوش زان قامت دلکش بماند
پاک شد لوح دل از هر نقش لیکن همچنان
ذوق یار ساده و جام می بیغش بماند
داشت جامی دین و دنیا زهد و تقوی صبر و هوش
دولت عشق تو باقی باد کز هر شش بماند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.