هیچ گه بینم که آن مه مهربان من شود
رام گردد با من و آرام جان من شود
استخوانی شد تنم از لاغری وان هم خوش است
گر سگش را میل سوی استخوان من شود
این چنین جولان کنان کان شهسوار آمد برون
جای آن دارد که باز از کف عنان من شود
آتش افکن در من ای آه و سراپایم بسوز
باشد آن مه واقف سوز نهان من شود
زان لب شیرین تکلم یک سخن گر بشنوم
تا قیامت آن سخن ورد زبان من شود
گر سگ خود خواندم آن آهوی مردم شکار
شیر گردون خواهد از کمتر سگان من شود
گفتمش جامی به پابوس سگانت کی رسد
گفت آن روزی که خاک آستان من شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر جهان از ماه تا ماهی از آن من شود
نیست چندانی که آن مه مهربان من شود
بی تو ای آرام جان تنها به کنج بی کسی
جز خیالت کیست تا آرام جان من شود
خانه ی دل را ز یاد غیر خالی کرده ام
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.