دی دولتم مساعد و اقبال بنده بود
کان آفتاب سایه به حالم فکنده بود
سرو قدش فلک نپسندید در برم
ور نی ز باغ عمر همانم بسنده بود
بارنده همچو ابر ازان گشت چشم من
کایام وصل یار چو برق جهنده بود
بر شاخ گل که پیش رخش لاف لطف زد
خندید غنچه در چمن و جای خنده بود
وصلش مجو در اطلس شاهی که دوختند
این جامه بر تنی که نهان زیرژنده بود
آخر ز خون دیده روان ساخت کوهکن
آن جوی سنگ را که پی شیر کنده بود
جامی به ناخوشی غمش عمر بگذراند
خوش داشت خویش را دو سه روزی که زنده بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.