گنجور

 
جامی

پاکبازان همه نظاره آن روی کنند

راستان میل به آن قامت دلجوی کنند

غمزه ها را مکن انگیز پی غارت دین

کافرانند مبادا که به دین خوی کنند

چون خط سبز تو نازک نتوانند نوشت

خوشنویسان به مثل گر قلم از موی کنند

چون شوم خاک، سرم بر سر کویش فکنید

باشد این کاسه سفال سگ آن کوی کنند

سالکان بی کشش دوست به جایی نرسند

سالها گرچه درین راه تک و پوی کنند

من که و قبله چو با خاک برندم زنهار

هر کجا منزل او روی من آن سوی کنند

وصف آن روی چو گل گو به گلستان جامی

بلبلان چند حدیث گل خودروی کنند