گنجور

 
جامی

تیر تو افتاد دور جان من افگار کرد

بر هدف آمد ولی بر دل من کار کرد

پیش رخت وقت گل لاله شکفتن نخواست

سینه زد از شوق چاک داغ خود اظهار کرد

ابر چمن را ز گل روی تو آمد به یاد

نعره بسیار زد گریه بسیار کرد

مهر که دیوار و در پرتو رویش گرفت

روی تو را دید جا در پس دیوار کرد

لعل تو آمد مسیح کز دم جانبخش خویش

داد شفا هر که را چشم تو بیمار کرد

طعنه به خواری مزن زانکه عزیز جهان

بودم ازین پیشتر عشق توام خوار کرد

جامی از آغاز نظم وصف جمال تو گفت

مطلع دیوان خویش مشرق انوار کرد

 
sunny dark_mode