باز صبح طرب از مطلع امید دمید
نفحات ظفر از گلشن اقبال وزید
نامه بسته سرآمد ز مراد دل من
حاصل نامه مرادی که دلم می طلبید
فتح ناکرده چو نافه سر آن نامه هنوز
به مشام دل و جان رایحه فتح رسید
هر که را بود پر از گوهر اخلاص درون
چون صدف شد همه تن گوش چو آن مژده شنید
لله الحمد که آن نقش که خاطر می خواست
آمد آخر ز پس پرده تقدیر پدید
خار هر کید که بدخواه به راه تو نهاد
خنجری گشت که جز در جگر او نخلید
دمبدم جامی از اخلاص کند همره باد
سوی تو فاتحه فاتح ابوباب مزید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به حالتی شاد و خوشحال اشاره میکند که صبحی تازه و امیدبخش آغاز شده است. او از آمدن خبرهای خوب و موفقیتهایش صحبت میکند و احساس خوشحالی و رضایت از تحقق آرزوهایش را بیان میکند. شاعر با تشبیهات زیبا، نشان میدهد که هر کس درونش پر از صداقت باشد، مانند صدفی است که خبر خوش را میشنود. در نهایت، او خدا را شکر میکند که آرزوهایش محقق شده و مشکلات و موانع به نفع او تبدیل شدهاند.
هوش مصنوعی: صبح دلانگیزی با امیدی تازه آغاز شد و بوی پیروزی از باغی پر از خوشبختی به مشام رسید.
هوش مصنوعی: نامهای که بستم دیگر به پایان رسید و آنچه در دل من بود، به دست آمد. این نامه، آرزویی بود که دلم همیشه به دنبال آن بود.
هوش مصنوعی: فتح نکرده، مانند گلی که هنوز عطرش در دل و جانم حس میشود، آن نامه به مشامم رسیده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که درونش پر از گوهر اخلاص باشد، مانند صدف میشود که تمام وجودش گوش است تا مژدهای را که میشنود، درک کند.
هوش مصنوعی: خدا را شکر که آن چیزی که در دل میخواستم، در نهایت از پس پرده سرنوشت نمایان شد.
هوش مصنوعی: هر کس که در مسیر تو سنگ انداخته و به تو آسیب رسانده، در واقع خود را به زحمت انداخته، زیرا این خنجر فقط به خود او زخم میزند و در نهایت به خود او آسیب خواهد رساند.
هوش مصنوعی: همواره در حال نوشیدن جامی از صداقت و خلوص است و این جام را همراه با نسیم به سمت تو میفرستد، مانند فاتحهای که به دروازهها و درگاهها تقدیم میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این منم کز تو مرا حال بدین جای رسید
این تویی کز تو مرا روز چنین باید دید
من همانم که به من داشتی از گیتی چشم
چه فتاده ست که در من نتوانی نگرید
من همانم که مرا روی همی اشک شخود
[...]
ای شرابی به خمستان رو و بردار کلید
در او باز کن و رو به آن خم نبید
از سر و روی وی اندر فکن آن تاج تلید
تا ازو پیدا آید مه و خورشید پدید
دل مسکین مرا کژدم دوری بگزید
تا برفت آن صنم دلبر و دوری بگزید
طرب از من بگریزاند و خود از من بگریخت
طرب از من برمایند و خود از من برمید
گر نیابمش بسا درد که من خواهم یافت
[...]
داستان پسر هند مگر نشنیدی
که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید
پدر او لب و دندان پیمبر بشکست
مادر او جگر عم پیمبر بمکید
خود به ناحق حق داماد پیمبر بگرفت
[...]
ای امیر امرای سخن و شاه سخا
به سخن مثل عطارد به سخا چون خورشید
توئی استاد سخن هم توئی استاد سخا
حاتم طائی شاگرد تو زیبد جاوید
میر میران توئی و ما همه رسمی توایم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.