حلقه گوش تو را هر که بدین لطف بدید
حلقه بندگی عشق تو در گوش کشید
حلقه گوش تو را تا شده ام حلقه به گوش
حلقه سان کار مرا پا و سری نیست پدید
گوشت ای سیمبر از حلقه زر گشت گران
جای آن دارد اگر ناله ما را نشنید
ماند در حلقه گوش تو گرفتار دلم
گرچه بسیار ازان راه برون شد طلبید
زر شد از حلقه گوش تو مرا چهره ولی
نتوان گوهر وصل تو بدین وجه خرید
هر کجا حلقه زدند اهل ملاحت چو دلم
حلقه گوش تو را دید ازان حلقه رمید
گوش کن گوش که از بار غم فرقت تو
حلقه شد قامت جامی و به گوشت نرسید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و دلبستگی شاعر به معشوقش میپردازد. شاعر از حلقه گوش معشوق به عنوان نمادی از بندگی و تعلق خاطر خود استفاده میکند. او بیان میکند که حتی در غم دوری معشوق، دلش همچنان به او وابسته است و با وجود تلاشها و اشتیاقش، نمیتواند به وصال او دست یابد. در این میان، اشارههایی به زیبایی و جذابیت معشوق و همچنین درد و غم ناشی از جدایی نیز به چشم میخورد. شاعر در نهایت بیان میکند که با وجود تمامی تلاشها، نتوانسته به معشوق برسد.
هوش مصنوعی: هر کس که به زیبایی گوش تو توجه کند، در واقع نشان از بندگی و عشق تو را در دلش حس میکند.
هوش مصنوعی: من گوشوارهات را به گردن خود انداختهام، اما کار من بدون پا و سر است و واضح نیست.
هوش مصنوعی: ای معشوق زیبا، تو که از حلقه زر وزین به نظر میرسی، اگر ما ناله و غم قلبیمان را نشنوی، جای تو چه سنگین و گران خواهد بود.
هوش مصنوعی: دل من در دایره گوش تو اسیر مانده است، هرچند که بسیار تلاش کردهام تا از آن مسیر بیرون بیایم.
هوش مصنوعی: از گوش تو طلا به گوش کردم، اما نتوانستم محبت و وصل تو را به این شکل به دست آورم.
هوش مصنوعی: هر جا که کسانی که به خوشگذرانی و لذت زندگی مشغولند دور هم جمع شدند، وقتی که دلم حلقه گوش تو را دید، از آن جمع و خوشیها فرار کرد.
هوش مصنوعی: به خاطر غم جدایی تو، جام شراب به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و دچار تغییراتی شده است، اما صدای آن به تو نمیرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این منم کز تو مرا حال بدین جای رسید
این تویی کز تو مرا روز چنین باید دید
من همانم که به من داشتی از گیتی چشم
چه فتاده ست که در من نتوانی نگرید
من همانم که مرا روی همی اشک شخود
[...]
ای شرابی به خمستان رو و بردار کلید
در او باز کن و رو به آن خم نبید
از سر و روی وی اندر فکن آن تاج تلید
تا ازو پیدا آید مه و خورشید پدید
دل مسکین مرا کژدم دوری بگزید
تا برفت آن صنم دلبر و دوری بگزید
طرب از من بگریزاند و خود از من بگریخت
طرب از من برمایند و خود از من برمید
گر نیابمش بسا درد که من خواهم یافت
[...]
داستان پسر هند مگر نشنیدی
که از او بر سر اولاد پیمبر چه رسید
پدر او لب و دندان پیمبر بشکست
مادر او جگر عم پیمبر بمکید
خود به ناحق حق داماد پیمبر بگرفت
[...]
ای امیر امرای سخن و شاه سخا
به سخن مثل عطارد به سخا چون خورشید
توئی استاد سخن هم توئی استاد سخا
حاتم طائی شاگرد تو زیبد جاوید
میر میران توئی و ما همه رسمی توایم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.