گنجور

 
جامی

خدای خیر دهاد آن جوان رعنا را

که وارهانید به پیرانه سر ز ما ما را

کرشمه های غزالان مست می بخشد

فراغت از دو جهان عاشقان شیدا را

چه سود پند کسان چون نمی برد ز دلم

هوای قد دلارای و روی زیبا را

شرار سینه مجنون ز آتش لیلی

کباب ساخته همه آهوان صحرا را

سجود خاک درت بردنم تمنا بود

به خاک می برم امروز این تمنا را

به دیده سوی تو آیم که از سر پاکان

به رهگذار تو جا نیست بر زمین پا را

هلاک جامی دلخسته خواست آن کآراست

به شکل و شیوه سواران سرو بالا را

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

دو زلف تو صنما عنبر و تو عطاری

به عنبر تو همی حاجب اوفتد ما را

مرا فراق تو دیوانه کرد و سرگردان

ز بهر ایزد دریاب مر مرا یارا

بمان بر تن من زلف عنبرینت که هست

[...]

مولانا

اسیر شیشه کن آن جنیان دانا را

بریز خون دل آن خونیان صهبا را

ربوده‌اند کلاه هزار خسرو را

قبای لعل ببخشیده چهره ما را

به گاه جلوه چو طاووس عقل‌ها برده

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

اگر تو فارغی از حال دوستان یارا

فراغت از تو میسّر نمی‌شود ما را

تو را در آینه دیدن جمال طَلعت خویش

بیان کند که چه بودَست ناشکیبا را

بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

به سرنمی شود از روی شاهدان ما را

نشاط و خوش دلی و عشرت و تماشا را

غلام سیم برانم که وقت دل بردن

به لطف در سخن آرند سنگ خارا را

به راستی که قبا بستن و خرامیدن

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
امیرخسرو دهلوی

زمانه حله نو بست روی صحرا را

کشید دل به چمن لعبتان رعنا را

هوای گل ز خوشی یاد می دهد، لیکن

چه سود چون تو فرامش نمی شوی ما را

ز سرو بستان چندین چه می پرد بلبل

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه