خدای خیر دهاد آن جوان رعنا را
که وارهانید به پیرانه سر ز ما ما را
کرشمه های غزالان مست می بخشد
فراغت از دو جهان عاشقان شیدا را
چه سود پند کسان چون نمی برد ز دلم
هوای قد دلارای و روی زیبا را
شرار سینه مجنون ز آتش لیلی
کباب ساخته همه آهوان صحرا را
سجود خاک درت بردنم تمنا بود
به خاک می برم امروز این تمنا را
به دیده سوی تو آیم که از سر پاکان
به رهگذار تو جا نیست بر زمین پا را
هلاک جامی دلخسته خواست آن کآراست
به شکل و شیوه سواران سرو بالا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی است. شاعر از خداوند میخواهد که جوانی خوشاندام را نجات دهد و به عشق و زیباییهایی که او را شیدا کرده، اشاره میکند. او بیان میکند که نصیحتهای دیگران هیچ تأثیری بر دل او ندارد و تنها زیبایی معشوقش در ذهنش موج میزند. همچنین شاعر از درد و سوز عشق مجنون و لیلی سخن میگوید و نشان میدهد که آرزوی سجده بر خاک متعلق به معشوقش را دارد. در نهایت، او به دنبال دیدار معشوق است و میگوید که عشق او در وجودش شعلهور است.
هوش مصنوعی: خداوند به آن جوان زیبا خوبی عطا کند که ما را در دوران پیری به حال خود رها کرده و از مشکلات دور نگه دارد.
هوش مصنوعی: حرکات زیبا و دلربای غزالان عاشق، به عاشقان دیوانه فرصتی میدهد تا از دو جهان فارغ شوند و در لذت عشق غوطهور شوند.
هوش مصنوعی: چه فایدهای دارد نصیحت دیگران، در حالی که دل من همچنان مشتاق چهره زیبا و دلربای محبوب است؟
هوش مصنوعی: آتش عشق لیلی دل مجنون را به شدت سوزانده و باعث شده که او چنان داغ باشد که حتی آهوان بیخبر از این عشق نیز تحت تاثیر قرار بگیرند.
هوش مصنوعی: سجده کردن بر خاک درگاه تو آرزویی بود برایم، امروز این آرزو را با خاک به زمین میبرم.
هوش مصنوعی: من به سوی تو مینگرم، چون در بالای پاکان، جایی برای قدم گذاشتن بر روی زمین وجود ندارد.
هوش مصنوعی: عشق به زیبایی و جذابیت فردی دلشکسته را به نابودی میکشاند؛ کسی که به طرز و ظاهری مانند سواران خوشچهره آراسته شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دو زلف تو صنما عنبر و تو عطاری
به عنبر تو همی حاجب اوفتد ما را
مرا فراق تو دیوانه کرد و سرگردان
ز بهر ایزد دریاب مر مرا یارا
بمان بر تن من زلف عنبرینت که هست
[...]
اسیر شیشه کن آن جنیان دانا را
بریز خون دل آن خونیان صهبا را
ربودهاند کلاه هزار خسرو را
قبای لعل ببخشیده چهره ما را
به گاه جلوه چو طاووس عقلها برده
[...]
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
فراغت از تو میسّر نمیشود ما را
تو را در آینه دیدن جمال طَلعت خویش
بیان کند که چه بودَست ناشکیبا را
بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم
[...]
به سرنمی شود از روی شاهدان ما را
نشاط و خوش دلی و عشرت و تماشا را
غلام سیم برانم که وقت دل بردن
به لطف در سخن آرند سنگ خارا را
به راستی که قبا بستن و خرامیدن
[...]
زمانه حله نو بست روی صحرا را
کشید دل به چمن لعبتان رعنا را
هوای گل ز خوشی یاد می دهد، لیکن
چه سود چون تو فرامش نمی شوی ما را
ز سرو بستان چندین چه می پرد بلبل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.