ما امید از دوست ببریدیم و رفت
هجر را بر وصل بگزیدیم و رفت
داغ بی یاری و درد بیدلی
آن همه بر خود پسندیدیم و رفت
شب همه شب گه به پهلو گه به سر
گرد کوی دوست گردیدیم و رفت
دستبوس دوست بر نامد ز دست
پاسبان را پای بوسیدیم و رفت
چون ندیدم آب روی خویش را
روی خود بر خاک مالیدیم و رفت
دولت دیدار چون روزی نشد
آن در و دیوار را دیدیم و رفت
شد گریبانگیر جامی درد عشق
دامن از وی نیز درچیدیم و رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.