گر دل از عشق توام چاک بود باکی نیست
نیست یک دل که ز عشق تو در او چاکی نیست
مگسل از من که درین باغ گلی نشکفته ست
که به دامان وی آویخته خاشاکی نیست
شوق فتراک توام کشت ولی رخش تو را
بی سر به ز منی حلقه فتراکی نیست
خوبرویان همه در بردن دل چالاکند
در میان همه لیکن چو تو چالاکی نیست
شد تنم خاک و تو از عار بر آن پا ننهی
خوارتر بر سر کوی تو ز من خاکی نیست
در همه شهر یکی خانه نبینم که در او
سر به زانوی غم از دست تو غمناکی نیست
اهل ادراک همه بسته فتراک تواند
جامی دلشده هم خالی از ادراکی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر تو بر کشتن من حکم کنی باکی نیست
هیچ دلبستگی از بهر چو من خاکی نیست
ور به زهرم بکشی باز لبم بر لب نه
بهتر از چشمه ی نوشین تو تریاکی نیست
هر کجا سروقدی بود به عمدا دیدم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.