با خیال آن دو ابرو هر گهم خواب آمده ست
خوابگاه من چو چشمت طاق محراب آمده ست
هر کجا حال شب و بی خوابی خود گفته ام
زان فسانه خلق را رحم و تو را خواب آمده ست
ره به توحید مسبب کی برد عقل از رخت
چون ز زلفت بسته زنجیر اسباب آمده ست
گر تو را جنس وفا باید به شهر عشق جوی
کان متاع اندر دیار حسن نایاب آمده ست
خانه ما را مخواه امشب چراغ عاریت
کز در و دیوار این ویرانه مهتاب آمده ست
بس که رفته ست از دل گرمم به بالا تف خون
از نم آن سبزه وار چرخ سیراب آمده ست
هرگه افشرده ست جامی دلق تر دامان خویش
جای آب از دامن او باده ناب آمده ست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.