وادی عشق که جز تشنه در او نایاب است
ریگش از خون دل تشنه لبان سیراب است
خواب مرگ است در آن وادی و بیدار دلی
شده در سایه هر خاربنش در خواب است
سربنه یا سر خود گیر که این وادی را
قوت زاغان همه از مغز اولوالالباب است
خارها خم شده بر خار مغیلان گویی
جذب جان را ز تن خسته دلان قلاب است
جمع خواهی دلت اسباب جهان تفرقه کن
تخم جمعیت دل تفرقه اسباب است
صوت ابواب فتوح است صدای نی و چنگ
کو مغنی که دلم طالب فتح الباب است
لب فرو بند ز بیگانه که از دور سماع
دور به هر که نه از دایره اصحاب است
منع جامی مکن از چاشنی شربت عشق
که مگس وار فرو رفته درین جلاب است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم سر مست تو چون بخت من اندر خواب است
دهن تنگ تو چون کام جهان نایاب است
زان دم تیغ که از آب بقا سیراب است
آب بردار که صحرای فنا بی آب است
پیر کنعان نظر از راه نظر بستن یافت
چشم پوشیدن این طایفه فتح الباب است
طوق زنجیر، گریبان سورست مرا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.