گذر فتاد به سر وقت کشتگان غمت
هزار جان گرامی فدای هر قدمت
فکند سرو قدت بر من از کرم سایه
مباد از سر من دور سایه کرمت
به یک نگاه تو رستم ز ننگ هستی خویش
خوش آن که سوی وی افتد نگاه دمبدمت
نیاید از تو ستم ور ستم کنی به مثل
ز رحمت دگران خوشتر آیدم ستمت
کمر به خدمت تو بسته اند کج کلهان
شکست شوکت شاهان ز حشمت حشمت
حریم سدره شده ست آشیان مرغ دلم
هنوز رشک برد بر کبوتر حرمت
به نامه درج مکن شرح شوق خود جامی
مباد شعله زند آتش از نی قلمت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و ارادت عمیق خود به معشوق سخن میگوید. او بیان میکند که هر جان گرامی را فدای محبوبش میکند و سایه معشوق را بر سر خود میپسندد. شاعر از قدرت نگاه معشوق سخن میگوید که میتواند رنج و ننگ زندگی را برطرف کند. او همچنین به رحمت معشوق اشاره میکند و میگوید که حتی اگر معشوق ستم کند، این ستم را از رحمت دیگران بهتر میداند. در ادامه، شاعر از برتری و شکوه معشوق نسبت به شاهان میگوید و دلش که در حریم معشوق آرام گرفته را توصیف میکند. در نهایت، شاعر میخواهد که از شوق خود بیان نکند تا مبادا آتش عشقش شعلهور شود.
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، ناچار به یاد کشته شدگان عشق تو میافتم؛ این دلهای گرامی و عزیز، به خاطر هر قدمی که برداری، جان خود را فدای تو میکنند.
هوش مصنوعی: سایهی قد بلند تو به خاطر لطف و کرمت بر من افتاده است، مبادا که سایهی مهربانیات از سر من دور شود.
هوش مصنوعی: با یک نگاه تو، رستم از ننگ و عیب خود فارغ میشود. خوشا به حال کسی که نگاه تو به او بیفتد.
هوش مصنوعی: اگر از تو ستمی نرسد، و اگر خودت نیز ستم کنی، برای من این رحمتِ دیگران خوشایندتر است.
هوش مصنوعی: دستگاههای سیاسی و حکومتی برای خدمت به تو آمادهاند، زیرا افرادی که با کجفکری و بیتوجهی خود، قدرت و عظمت شاهان را از بین بردهاند، اکنون در برابر تو به تواضع و خدمتگزاری آمدهاند.
هوش مصنوعی: جای امن و آرامش درخت سدر، پر Nest مرغ دلم شده است، اما باز هم بر کبوتر حرمت، حسادت میورزد.
هوش مصنوعی: در نامهات از شور و شوق خود صحبت نکن، چرا که ممکن است کلماتی که به کار میبری آتش عشق را شعلهور کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کهینه چاوش درگاه قیصر رومت
کمینه هندوک بام زنگی شامت
چه لطف بود که ناگاه رَشحِهٔ قَلَمَت
حقوقِ خدمتِ ما عرضه کرد بر کرمت
به نوکِ خامه رقم کردهای سلامِ مرا
که کارخانهٔ دوران مباد بی رَقَمَت
نگویم از منِ بیدل به سهو کردی یاد
[...]
چو سرخوشم دگر ای پیر دیر از کرمت
خوش است گر سر خود بر ندارم از قدمت
چه عیب دمبهدم ار خاک کوی دیر شوم
ز نشئهای که دهد بادهای دمبهدمت
گناه آتش عشق ای فرشته پر منویس
[...]
نمود در ره امت تحمل زحمت
که تا کنند تلافی به عترتش امت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.