پیش ازان روزی که گردون خاک آدم می سرشت
عشق در آب و گلم تخم تمنای تو کشت
پای تا سر جمله لطفی گویی استاد ازل
طینت پاکت نه ز آب و گل ز جان و دل سرشت
روی بنما تا به طاق ابرویت آرند روی
طاعت اندیشان ز مسجد بت پرستان از کنشت
هیچ باور نامدت هر چند چشم خون فشان
بر در و دیوار آن کو شرح شوق ما نوشت
گر نگشتم کشته تو کاش باری بعد مرگ
بهر قبر کشتگانت خاک من سازند خشت
خیز و خونم ریز و فرش لعل گستر زیر پای
چون بساط عمرم آخر چرخ در خواهد نوشت
در بهشت نسیه خلقی بسته دل لیکن به نقد
هر کجا دیدار توست آنست جامی را بهشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و ارتباط عمیق آن با وجود انسانی است. شاعر میگوید که قبل از خلقت انسان، عشق در وجود او وجود داشته و همچنان با او همراه است. او از زیبایی و لطف خداوند سخن میگوید و از معشوق میخواهد که خود را نشان دهد. شاعر همچنین از درد و شوقی صحبت میکند که به خاطر عشقش احساس میکند و آرزو دارد که حتی بعد از مرگ هم در کنار معشوق باشد. او با استفاده از تصاویری چون خون و فرش لعل، به شدت و عمق احساسات خود اشاره میکند و در پایان به بهشت و ارتباط آن با دیدار معشوق میپردازد. به طور کلی، شعر نمایانگر عشق عمیق و عبودیت انسان در برابر معشوق است.
هوش مصنوعی: قبل از آن روزی که خداوند انسان را از خاک و گل بسازد، عشق تو در آب و گل من جوانه زده بود.
هوش مصنوعی: تمام وجود تو سرشار از مهربانی و نوازش است، زیرا خداوند از ابتدا با نیکویی، وجود تو را با طینتی خالص و پاک آفریده است و این پاکی ناشی از روح و دل توست، نه تنها از عناصر مادی.
هوش مصنوعی: برای من چهرهات را نمایان کن تا مانند قوس ابرویت بر روی چهره طاعتپیشگان تصویر بزنند، همچنین از مسجد بتپرستان به کنشت توجه کن.
هوش مصنوعی: هرگز هیچ کس به حقیقت عشق ما پی نخواهد برد، حتی اگر به خاطر شوق و محبت، اشکهایمان بر در و دیوار بریزد و داستان عشقمان را بنویسد.
هوش مصنوعی: اگر من در اثر عشق تو کشته نشوم، کاش پس از مرگم برای قبر کشتهشدگان تو از خاک من آجر بسازند.
هوش مصنوعی: برخیز و خون من را بریز و زیر پای خود فرشی از لعل بگستران، چرا که در نهایت، چرخ روزگار دست نوشته عمرم را تعیین خواهد کرد.
هوش مصنوعی: در بهشت، عشق و علاقه مردم به همدیگر در آینده و به صورت نسیه است، اما هر جایی که تو را ببینم، همان جا برای من بهشت است، چون آنجا به مانند جامی ارزشمند و حقیقی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چاشتگه در شهر مرو آن نامور فخر زمان
خسرو روی زمین سنجر ز عالم درگذشت
رفته از تاریخ هجرت پانصد و پنجاه و دو
روز شنبه از ربیعالاول از بعد سه هشت
دوش با جمعی حواری باده خوردم در بهشت
مجلسی دیدم همه عیسی دم و مریم جهشت
جمله شیرین پاسخ و شیرین لب و شیرین دهن
جمله نیکو سیرت و نیکو دل و نیکو سرشت
سیب و نارنج و ترنج و نرگس از پیرامنش
[...]
گر بود در خاک پیشم رویم از کوی تو خشت
به که باشد روزنی بر جای آن خشت از بهشت
گیسو اندر پاکشان روزی برون آ تا شود
چون بهشت ای حوروش خاک درت عنبر سرشت
رشته جان است ایوان وصالت را کمند
[...]
شمع رویت کز وجود ما اثر باما نهشت
او بود مقصود خواه از کعبه و خواه از کنشت
آتشین رویت بهشت ماست ای حوری سرشت
خلق میگویند آتش ره ندارد در بهشت
داغ داغم از هوای دوزخ و فکر بهشت
گه چراغ مسجدم سوزد گهی شمع کنشت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.