ای که در عشق صبر فرمائی
من ندارم سر شکیبائی
بی رخ آنکه جان بدو زنده ست
صبر را کی بود توانائی
لاله از شرم اوست سوخته دل
ماه از رشگ اوست سودائی
گفت با چشمش آفتاب که تیغ
من زنم یاتو، هان چه فرمائی
مه در آیینه فلک چو بدید
روی او گفت آه رسوائی
نخورم خار او که همچون گل
همه بد عهدی است و رعنائی
از تو حاصل چونیست جز غم دل
از تو دوری به ارچه زیبائی
چون محالست صحبت خورشید
ماه را نیست به ز تنهائی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساسات عمیق عشق و درد فراق سخن میگوید. او به صبر و شکیبایی اشاره میکند و میگوید که نمیتواند به تنهایی بر درد جدایی و عشق سختی که به محبوبش دارد، غلبه کند. عشق او به محبوبش باعث میشود که حتی زیباییها و خوشیها نیز به نظرش تلخ بیایند. شاعر به تصویرسازیهای زیبایی از لاله و ماه اشاره میکند که نشاندهندهی عشق و آرزوی اوست، ولی در نهایت از دوری محبوبش رنج میکشد و میگوید که صحبت با او غیرممکن است و این تنهایی او را آزار میدهد. شعر نشاندهندهی تضاد بین زیبایی عشق و درد جدایی است.
هوش مصنوعی: ای کسی که در عشق میتوانی صبر کنی، من دیگر تاب و تحمل ندارم.
هوش مصنوعی: بدون وجود محبوب، قلب زنده چگونه میتواند صبر کند و تحمل داشته باشد؟
هوش مصنوعی: لاله به خاطر زیبایی و جذابیت او به شرم افتاده و دل ماه به خاطر حسادت به او پر از آرزو و yearning است.
هوش مصنوعی: او با چشمانش به من گفت: "برخی از من بترس، چرا که میتوانم با تیغم به تو آسیب برسانم." حال بگو که چه نظری داری؟
هوش مصنوعی: وقتی ماه در آینه آسمان چهره او را دید، آهی کشید و به رسوایی اشاره کرد.
هوش مصنوعی: من خار محبت او را نمیخورم، زیرا او مانند گلی است که فقط زیبایی و ظاهری فریبنده دارد و در باطن وفادار نیست.
هوش مصنوعی: از تو هیچ چیزی جز درد دلم به دست نیاوردم و دوریات، حتی با همه زیباییات، سخت است.
هوش مصنوعی: زیرا که امکانپذیر نیست که ماه با خورشید همصحبت شود، بنابراین تنهایی بهتر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این دو شغل برید و عرض به تو
یافته خرمی و زیبایی
روی این را همه بیفروزی
صدر آن را همه بیارایی
چون پدید آمدی تو بر هر کس
[...]
چند پویی به گرد عالم چند؟
چند کوبی طریق پویایی؟
تا کی از بهر قوت و شهوت نفس
همچو کاسانه مینیاسایی؟
چون بدان شهر جان فرود آیی
زین همه دردسر بیاسایی
خسروا، از کمال دانایی
روی دولت همی بیارایی
گاه مال زمین همی بخشی
گاه فرق فلک همی سایی
حرب جویان نهان شوند از بیم
[...]
این همه چابکیّ و زیبایی
این چنین از کجا همیآیی
چون مه چارده به نیکویی
چون بت آزری به زیبایی
مه نخوانم تو را معاذالله
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.