وای من از دست دل کو نیست در فرمان من
عاقبت هم بر سر دل رفت خواهد جان من
با که گویم محنت هجران بیپایان او
از که جویم چاره این درد بیدرمان من
هر زمان گوید مرا از چیست این افغان تو
بیسبب آخر نباشد این همه افغان من
ای نهان گشته ز چشمم نیستم آگه ز تو
از کجا پرسم خبر جان من و جانان من
سخت کاسد گشته بازار می و شکر کنون
از لب و دندان تو دور از لب و دندان من
جان من بادت فدای جان و من خود کیستم
صدهزارت جان فدا بادا و اول جان من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنج ناشی از جدایی و هجران صحبت میکند. او به دلش اشاره میکند که در کنترل او نیست و احساس میکند که جانش در خطر است. شاعر نمیداند با چه کسی درباره درد جداییاش سخن بگوید و از اینکه نمیتواند خبری از معشوقش بگیرد، نگران است. او به شدت از دوری معشوق رنج میبرد و بازار عشق و شوق او به شدت راکد شده است. در نهایت، شاعر محبت و جان خود را فدای معشوقش میکند و به عمق عشقش اشاره میکند.
هوش مصنوعی: من از دلم ناراحتم، چرا که تحت کنترل من نیست و به نظر میرسد که در نهایت، خودم را به خاطر دلخواهیهای آن از دست خواهم داد.
هوش مصنوعی: با کی صحبت کنم دربارهی دردی که از جدایی او بیپایان است؟ از چه کسی باید راه چارهای برای این درد درمانناپذیرم پیدا کنم؟
هوش مصنوعی: هر بار که صدای ناله و فریاد تو به گوشم میرسد، از خود میپرسم که این صحبتها درباره چیست. اما بیدلیل نیست که من اینقدر نگران و مضطرب هستم.
هوش مصنوعی: ای کسی که از دید من پنهان شدهای، من نمیدانم از کجا باید خبر تو را بپرسم. جان من و جانان من در دستان توست.
هوش مصنوعی: بازار می و شراب اکنون کساد شده و شکر، از لب و دندان تو دور است و نسل من از آن محروم مانده است.
هوش مصنوعی: جان من فدای تو باد، اما من چه کسی هستم؟ صد هزار جان را فدای تو میکنم، حتی جان خودم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر شوند این خلق عالم سر بسر خصمان من
من روا دارم نگارا چون تو باشی آن من
گر شوند این خلق عالم سر بسر خصمان من
من روا دارم نگارا چون تو باشی آن من
کاشکی از غیر تو آگه نبودی جان من
خود ندانستی به جز تو جان معنی دان من
تا نه ردی کردمی و نی تردد نی قبول
بودمی بیدام و بیخاشاک در عمان من
غیر رویت هر چه بینم نور چشمم کم شود
[...]
الغیاث ای دوستان از درد بی درمان من
خود نمی بخشاید آخر هیچ دل بر جان من
هم عفا الله غم که گر صد مصلحت دارد دمی
نیست غایب هرگز از بیغوله احزان من
عاقلان بر من ملامت می کنند آری ولیک
[...]
ای بدل نزدیک و دور از دیدن گریان من
نیستی غایب زمانی از دل من جان من
گر نمیخواهی بوصلم شادمان باری بپرس
کان فلان چون میگذارد در غم هجران من
درد اگر اینست کز هجرت من دلخسته راست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.