گنجور

 
جمال‌الدین عبدالرزاق

وای من از دست دل کو نیست در فرمان من

عاقبت هم بر سر دل رفت خواهد جان من

با که گویم محنت هجران بی‌پایان او

از که جویم چاره این درد بی‌درمان من

هر زمان گوید مرا از چیست این افغان تو

بی‌سبب آخر نباشد این همه افغان من

ای نهان گشته ز چشمم نیستم آگه ز تو

از کجا پرسم خبر جان من و جانان من

سخت کاسد گشته بازار می و شکر کنون

از لب و دندان تو دور از لب و دندان من

جان من بادت فدای جان و من خود کیستم

صدهزارت جان فدا بادا و اول جان من

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خواجه عبدالله انصاری

گر شوند این خلق عالم سر بسر خصمان من

من روا دارم نگارا چون تو باشی آن من

میبدی

گر شوند این خلق عالم سر بسر خصمان من

من روا دارم نگارا چون تو باشی آن من‌

مولانا

کاشکی از غیر تو آگه نبودی جان من

خود ندانستی به جز تو جان معنی دان من

تا نه ردی کردمی و نی تردد نی قبول

بودمی بی‌دام و بی‌خاشاک در عمان من

غیر رویت هر چه بینم نور چشمم کم شود

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
حکیم نزاری

الغیاث ای دوستان از درد بی درمان من

خود نمی بخشاید آخر هیچ دل بر جان من

هم عفا الله غم که گر صد مصلحت دارد دمی

نیست غایب هرگز از بیغوله احزان من

عاقلان بر من ملامت می کنند آری ولیک

[...]

کمال خجندی

ای بدل نزدیک و دور از دیدن گریان من

نیستی غایب زمانی از دل من جان من

گر نمیخواهی بوصلم شادمان باری بپرس

کان فلان چون میگذارد در غم هجران من

درد اگر اینست کز هجرت من دلخسته راست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه