ای بدل نزدیک و دور از دیدن گریان من
نیستی غایب زمانی از دل من جان من
گر نمیخواهی بوصلم شادمان باری بپرس
کان فلان چون میگذارد در غم هجران من
درد اگر اینست کز هجرت من دلخسته راست
نیست غیر از جانسپاری چاره و درمان من
دست عشقت خون من چندانکه ریزد بیگناه
گر بگیرم دامنت دست تو و دامان من
دوش دلهای رقیبان سوخت بر من همچو شمع
چون شدند آگه ز سوز و گربه پنهان من
بعد ازین شب بر درت آهسته خواهم ناله کرد
تا سگانت را نباشد زحمت از افغان من
گفته بی ما چگونه زیستی چندین کمال
راست فرمودی بلی هست این گنه برجان من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق عشق و درد ناشی از جدایی است. شاعر از معشوقش میخواهد که به او توجه کند و از حال او باخبر شود، زیرا جدایی از او باعث رنج و غم فراوانی شده است. او به این نکته اشاره میکند که درد جدایی را تنها با فدا کردن جانش میتواند تسکین دهد و از معشوق میخواهد تا در مورد وضعیتش بپرسد. همچنین، شاعر به بررسی موقعیت رقبای عشقی خود میپردازد و از شبهایی که برای او پر از غم و سوز است، صحبت میکند. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که بدون حضور معشوق، خوشبختی ممکن نیست و به نوعی به پذیرش این حقیقت میرسد.
هوش مصنوعی: ای کسی که در نزدیکی و دوری، از دیدن گریههای من غایب نیستی، تو هیچ گاه از دل من دور نیستی و همیشه در جان من هستی.
هوش مصنوعی: اگر نمیخواهی خوشحالی من را ببینی، میتوانی بپرسی که فلانی چطور با غم جدایی من کنار میآید.
هوش مصنوعی: اگر درد من به خاطر هجرت و دوری توست، پس درمان و چارهام فقط جانفشانی و فدای خودم برای توست.
هوش مصنوعی: اگر دستان عشقت آنقدر خون من را بریزد که بیگناه باشم، چه میشود اگر من دامن تو را بگیرم و دامن خودم را هم همراهش؟
هوش مصنوعی: شب گذشته دلهای رقیبان من مانند شمعی سوختند؛ وقتی که از درد و اندوه پنهان من آگاه شدند.
هوش مصنوعی: بعد از این شب، به آرامی در کنار در خانهات گله و ناله خواهم کرد، تا سگهای تو به خاطر صدای من زحمت نکشند.
هوش مصنوعی: به من بگو که بدون من چگونه زندگی کردی، زیرا تو به درستی ویژگیهای زیادی را به دست آوردی. بله، این گناه بر جان من سنگینی میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر شوند این خلق عالم سر بسر خصمان من
من روا دارم نگارا چون تو باشی آن من
گر شوند این خلق عالم سر بسر خصمان من
من روا دارم نگارا چون تو باشی آن من
وای من از دست دل کو نیست در فرمان من
عاقبت هم بر سر دل رفت خواهد جان من
با که گویم محنت هجران بیپایان او
از که جویم چاره این درد بیدرمان من
هر زمان گوید مرا از چیست این افغان تو
[...]
کاشکی از غیر تو آگه نبودی جان من
خود ندانستی به جز تو جان معنی دان من
تا نه ردی کردمی و نی تردد نی قبول
بودمی بیدام و بیخاشاک در عمان من
غیر رویت هر چه بینم نور چشمم کم شود
[...]
الغیاث ای دوستان از درد بی درمان من
خود نمی بخشاید آخر هیچ دل بر جان من
هم عفا الله غم که گر صد مصلحت دارد دمی
نیست غایب هرگز از بیغوله احزان من
عاقلان بر من ملامت می کنند آری ولیک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.