دگر باره چه صنعت کرد باما
سپهر سر کش فرتوت رعنا
بیک بازی سوی تحت الثری برد
برونق رفته کاری چون ثریا
چو گفتم کاستقامت یافت کارم
زگردون شد چو گردون زیر وبالا
جوانمردی غم ما خواست خوردن
لگد بر کار زد این پیر رسوا
دریغا آنچنان آزاد مردی
که گردونش نخواهد دید همتا
چو کشتی امید آمد بساحل
بدو وا خورد ناگه موج دریا
فلک بااهل معنی خود بکین است
نه بر من میرود این ظلم تنها
دل ریشم از او مرهم طلب کرد
مر او داغی نهادش بی محابا
مگر کار دل از مرهم گذشتست
به داغش می کند اکنون مداوا
ندانم چرخ را با من چه کین است
مگر با زهره بگرفته است مارا
بغارت برد عمرم نحس کیوان
هم از ادبار این هندوی لا لا
مکن ای چرخ با ما هم نظر کن
که هرکس از تو در کاریست الا
اگر بر جاهلان وقفست خیرت
نیم من هم بدین حد نیز دانا
مرا دی بر گذشت از عمر و امروز
ز دی بدتر گذشت ای وای فردا
سرمن چون سر چرخست گردان
دل من چون دل مهرست دروا
نه اندر رسم این ایام انصاف
نه اندر طبع این مردم مواسا
چنان سیرم زجان کز غصه هر روز
کنم صدره گذر بر مرگ عمدا
مرا گویی چرا صابر نباشی
که بر عمر اعتمادی نیست زیرا
تو از من عمر یکروزه ضمان کن
که من سالی بوم آنگه شکیبا
قبای عمر چون بر تن بدرد
نشاید کردنش دیگر مطرا
منم در کام این ایام شکر
چرا بر من کند بیهوده صفرا
چرا از بهر دانش رنج بردیم
چرا بیهوده می پختیم سودا
قلم را با قلم زن خاک بر سر
چرا نه چنگ زن بودم دریغا
چو موی رو بهست و ناف آهو
وبال عمر ما این دانش ما
هنر عیبست و فضل آفت چه تدبیر
که با کفرست این هردو مساوا
نه حکمت رست و نه یونان حکمت
نه شد بر طور سینا پور سینا
چه نقص از جهل چون از جهل باشد
دل آسوده و عیش مهنا
چه سود از فضل چون از فضل دارم
همه اسباب نا کامی مهیا
سگان را حشمت و مارا تحسر
خران را دولت و ما را تمنا
وجاهت در دروغست و تقدم
برای العین میبین آشکارا
که از بهر دروغی صبح کاذب
ز پیش صبح صادق گشت پیدا
دو روئی کن که تا جاهی بیابی
نبینی اوج خورشید است جوزا
بدی کن تا توانی و ددی کن
که تا از تو بترسد پیر و برنا
همیشه همچو کژدم جان گزا باش
که تا باشد چو مارت جامه دیبا
تما شا کن در این چرخ مشعبد
که هستش مهره زرین حله مینا
ولی جان خواهد از تو وقت بازی
که اینجا رایگان نبود تماشا
فلک چون دست یابد در خلد نیش
تو خواهی جنگ کن خواهی مدارا
تو از من ایدل این یک پند بشنو
اگر هستی بکار خویش بینا
چو گردون سفله پرور گشت و خس طبع
خس و سفله توانی بود؟ حاشا
برو ملک قناعت جوی از یراک
در آن عالم نبینی فقر اصلا
تو گردر کوی حکمت خانه سازی
نباشد با جهانت هیچ پروا
ترا چون هیچ حقی بر قضا نیست
نه زشتست از قضا کردن تقاضا؟
ز درویشی ده آب کشت حکمت
ز خاموشی حیات جان گویا
مکن بر چرخ نیک و بد حوالت
که این از هیچ عاقل نیست زیبا
فلک سر گشته و بی اختیار است
چرا با او همی گیری محاکا
فلک را بر خلاف حکم تقدیر
بسعد و نحس گشتن نیست یا را
نه فعل چرخ و سعی انجم است این
که هست این کار دانای توانا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از حکمت و شرایط سخت زندگی صحبت میکند. شاعر به نارضایتی خود از اوضاع زمانه و چرخ گردون (سرنوشت) اشاره میکند و احساس بدبختی و ناامیدی را بیان میکند. او به بیعدالتیهای موجود در جامعه و نگرانیهایش درباره آینده میپردازد و انتقاداتی به وضعیت علم و دانش میزند. شاعر از رنج و محنت روزگار شکایت میکند و به بیمعنا بودن تلاشهایش برای دانشاندوزی و هنر اشاره میکند. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که هیچگونه اعتمادی به عمر و اقداماتش نیست و باید در جستجوی قناعت و حکمت باشد تا از این سختیها رهایی یابد.
هوش مصنوعی: دست دوباره چه کار جدیدی با ما کرد ای آسمان سرکش و پیر و زیبا.
هوش مصنوعی: در یک بازی، به دنیای زیرین رفته و برای بهبود وضعیت کاری، تلاشی انجام میشود که مانند ستاره ثریا درخشان و برجسته است.
هوش مصنوعی: وقتی که گفتم ثابت و استوار شدم، حال و اوضاع من از چرخ روزگار تغییر کرد و مانند چرخش دنیا به بالا و پایین رفت.
هوش مصنوعی: یک جوانمرد که به فکر غم ما بود، حالا از روی خجالت به کار زشت این فرد پیر رسوا پی برده و نمیتواند آن را تحمل کند.
هوش مصنوعی: افسوس بر آن آزادی، که همچون مردان بزرگ و بینظیر، هیچ موجودی را در زمانهاش نمیتوان دید که به پای او برسد.
هوش مصنوعی: وقتی که کشتی امید به ساحل نزدیک میشود، ناگهان موج دریا به آن برخورد میکند.
هوش مصنوعی: آسمان با کسانی که به حقیقت و معنا میپردازند، در حال گریه است و این ظلم تنها بر من نمیرود.
هوش مصنوعی: دل زخمی من از او درخواستی کرد، اما او بیتوجهی کرده و زخم عمیقتری بر دل من گذاشت.
هوش مصنوعی: آیا دل میتواند با مرهم درمان شود وقتی که به شدت داغ و دردناک است؟ اکنون در تلاش است تا خود را درمان کند.
هوش مصنوعی: نمیدانم که چرا زندگی با من دشمنی میکند، مگر اینکه بخواهد به من آسیبی بزند که شبیه به آسیبهایی است که به زهره میزند.
هوش مصنوعی: زندگیام به واسطهی بدیهای کیوان (سیاره زحل) غارت شده و این بدبختی ناشی از سرنوشت بد این زن هندی است که در زندگیام تاثیر منفی گذاشته است.
هوش مصنوعی: ای دور زمان، با ما نظری نکن، زیرا هر کس در زندگیاش مشغول امری است به جز تو.
هوش مصنوعی: اگر بر افرادی که نادان هستند، خوشی و خوبیات وقف شده باشد، من هم به همین اندازه از دانش برخوردارم.
هوش مصنوعی: دیروز از عمر من گذشت و امروز هم از دیروز بدتر گذشت، وای به حال فردا که چه خواهد شد.
هوش مصنوعی: سر من مانند دور قمر است و دل من همچون دل اهل محبت در حال چرخش و تغییر است.
هوش مصنوعی: در این دوران نه انصاف وجود دارد و نه اخلاق انسانی که به دیگران کمک کند و همدلی احساس شود.
هوش مصنوعی: من به قدری از زندگی خسته و آزار دیدهام که هر روز به عمد از کنار مرگ عبور میکنم، چرا که غم و اندوه مرا به این حال رسانده است.
هوش مصنوعی: چرا صبر نداشته باشی؟ به خاطر اینکه هیچ اعتمادی به عمر و زمان وجود ندارد.
هوش مصنوعی: از تو میخواهم که برای من عمر یک روزهای تضمین کنی، تا بتوانم سالها با صبر و تحمل زندگی کنم.
هوش مصنوعی: البته! این بیت به این معناست که وقتی عمر به پایان خود نزدیک میشود و شرایط نامناسبی در زندگی ایجاد میشود، دیگر نمیتوان کار زیادی برای تغییر وضعیت انجام داد. به نوعی به ناپایداری و زودگذری زندگی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: در این روزگار، من در شادی و خوشی به سر میبرم، پس چرا باید بر من غم و ناراحتی حاکم شود؟
هوش مصنوعی: چرا برای کسب علم زحمت کشیدیم و چرا به طور بیهوده به افکار و خیالات خود پرداختیم؟
هوش مصنوعی: چرا من به جای اینکه با قلم خود به کارهای عظیم و موثر بپردازم، فقط خاک به سر خود میزنم و نتوانستم تواناییام را به نمایش بگذارم. افسوس که چنین شد.
هوش مصنوعی: موهای زیبا و باریک مانند موی زیبای عروسک و نازکی که به ناف آهو اشاره دارد، نشاندهنده یکی از زیباییهای زندگی ماست. این زیباییها به نوعی بار عمر ما محسوب میشوند و دانش ما نیز به همین موضوع مرتبط است.
هوش مصنوعی: هنر میتواند به عنوان یک نقص مطرح شود و فضیلت نیز میتواند مشکلساز باشد. چه تدبیری میتوان اتخاذ کرد وقتی که هر دو این ویژگیها در واقع با بیدینی برابرند؟
هوش مصنوعی: نه حکمت و دانشی از یونان به دست نیامد و نه راز و رمزی که در طور سینا برای پیامبران فاش شد، از حکمت پور سینا به حقیقت پیوست.
هوش مصنوعی: اگر دل انسان از نادانی راحت باشد و در خوشی زندگی کند، هیچ عیبی ندارد که در جهل به سر ببرد.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که در زندگی اگرچه ممکن است دارای علم و دانش باشیم، اما اگر شرایط و عوامل مناسب وجود نداشته باشد، آن علم و دانش به کار نمیآید و نتیجه مثبتی به همراه نخواهد داشت. به عبارت دیگر، داشتن فضل و دانایی بدون وجود شرایط مساعد، کمکی به موفقیت نمیکند.
هوش مصنوعی: در این بیت به تفاوت میان سرنوشت و موقعیت انسانها و حیوانات اشاره شده است. به این معنا که بعضی از موجودات، حتی اگر وضعیت ظاهری خوبی داشته باشند، در حقیقت در کمال نارضایتی و آرزو به سر میبرند، در حالی که دیگرانی که شاید در شرایط دشواری به نظر برسند، به نوعی از نعمت و قدرت برخوردارند. این نشان میدهد که قضاوت درباره خوشبختی و نعمتها تنها به ظاهر امور نیست و واقعیتهای عمیقتری پشت آن قرار دارد.
هوش مصنوعی: شما به گونهای دروغین به نظر میرسید و این امر برای همگان واضح و آشکار است.
هوش مصنوعی: به خاطر یک دروغ، صبح دروغین جای صبح واقعی و راستین را گرفته و نمایان شده است.
هوش مصنوعی: اگر در دو راهی قرار بگیری و بخواهی به جایی برسی، نباید به اوج و درخشش خورشید (که نماد موفقیت و پیشرفت است) در برج جوزا (که نماد زمان خاصی است) توجه کنی. به عبارتی، در انتخابهایت باید هوشمندانه عمل کنی و به ظواهر بیتوجه باشی.
هوش مصنوعی: هر چه بتوانی بدی کن و ترس و وحشت به وجود بیاور، تا هم جوانان و هم پیران از تو بترسند.
هوش مصنوعی: همیشه مثل کژدمی باشید که نیش میزند، تا بتوانید مانند ماری با لباس زیبا زندگی کنید.
هوش مصنوعی: به نگاه کن به این دنیای گردان که در آن، یک مهره زرد رنگ در دامن یک رنگین کمان قرار دارد.
هوش مصنوعی: اما جانم خواهان تو در هنگام بازی است، زیرا اینجا برای تماشا هیچ هزینهای وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به هنگامی که آسمان به با تو در بهشت بپردازد، میتوانی انتخاب کنی که به جدال بپردازی یا به سازش و آرامش رو بیاوری.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی موفق باشی و در کارهایت آگاهانه عمل کنی، باید به خودت و تواناییهایت توجه کنی و از تجربههای دیگران عبرت بگیری.
هوش مصنوعی: وقتی که آسمان به نابخردان و افراد پست بها دهد و ارزش آنها را بالا ببرد، آیا میتوان انتظار داشت که از این افراد چیز باارزشی سر بزند؟ هرگز!
هوش مصنوعی: به دنبال زندگی با قناعت و داشتن نیازهای اولیه باش، زیرا در آن دنیا هیچ نشانی از فقر وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در مسیر حکمت و دانش، خانهسازی نکن که به دنیای خود توجهی نداشته باشی.
هوش مصنوعی: تو هیچ حقی بر سرنوشت نداری، پس درخواست کردن از سرنوشت چه اشکالی دارد؟
هوش مصنوعی: از زندگی ساده و فقیرانه، دانش و حکمت میرویاند و از سکوت، زندگی و جان واقعی را میتوان شناخت.
هوش مصنوعی: بهتر است که به سرنوشت خوب و بد اهمیتی ندهی، زیرا این کار از هیچ شخص خردمندی منطقی و زیبا نیست.
هوش مصنوعی: آسمان به شکل چرخشی در آمده و از روی اختیار خارج شده، پس چرا میخواهی با او به زور و جدل بپردازی؟
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر، راهی جز آنچه مقدر شده ندارد و زندگی انسانها تحت سلطهی همین تقدیر است؛ نه خوشبختی میتواند آن را تغییر دهد و نه بدبختی.
هوش مصنوعی: این کار، نه نتیجه فعالیت طبیعی ستارهها و نه تلاش کهکشانهاست، بلکه ناشی از آگاهی و مهارت شخص دانا و توانا است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شبی دیرند و ظلمت را مهیا
چو نابینا درو دو چشم بینا
بامید قبولت بکر فکرم
چو بهر یوسف مصری زلیخا
بانواع نفایس خویشتن را
بسان نوعروسی کرده آسا
کسی کز خدمتت دوری کند هیچ
[...]
چو گشتند این چهار ارکان مهیا
ازان گرمی بر آمد سوی بالا
ترا توفیق خواهم در دعا تا
دهی هر کاردان را کاردانی
ایا صدری که از روی بزرگی
فلک را نیست با قدر تو بالا
خجل از قدر و رایت چرخ و انجم
غمی از دست و طبعت ابر و دریا
کله با همتت بنهاده کیوان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.