زهی محل رفیعت برون زاوج سما
زهی مقر جلالت فراز چرخ علا
وزیر عالم عادل قوام دولت و دین
نظام ملت اسلام سید الوزرا
خدایگان وزیران مشرق و مغرب
ابوالغنایم سعد آن جهان فضل و سخا
فلک محل و ملک خوی و مشتری طلعت
زمانه فعل و زمین حلم و آفتاب عطا
قمر رکاب و زحل قوت و عطارد کلک
ستاره جنبش و بهرام کین و زهره لقا
بسروری گهر کان دولت و ملت
بمردمی خلف صدق آدم و حوا
فرود قدر بلند تو رفعت گردون
بزیر پایه جاه تو عالم بالا
مضاء قوت رایت رونده تر ز قدر
نفاذ سرعت امرت دونده تر ز قضا
بساط عدل تو گسترده در بسیط زمین
شعاع رای تو رخشنده در فضای هوا
رسیده پایه جاهت بتارک کیوان
گذشته رایت رایت ز گنبد خضرا
بسوده دست جلال تو دامن عیوق
سپرده پای کمال تو ذروه اعلی
عنان چرخ بدست تصرف مطلق
نهان غیب بر رای روشنت پیدا
صریر کلک تو چون صور باعث ارواح
ضمیر پاک تو چون غیب مدرک اشیا
جریده کرم و دفتر صنایع را
کف تو بارز و حشو و فذلک و منها
جهان تند نگشته بجز ترا طائع
سپهر پیر ندیده دگر چو تو برنا
بدرگه تو فلک را گذر بدستوری
بحضرت تو خرد را خطاب مولانا
مکارمت چو ابد فارغ آمد از مقطع
بزرگیت چو ازل خالی آمد از مبدا
کمینه خادم درگاه عزم تست صواب
برون ز ترکستانهای رای تست خطا
مطیع امر تو بودن سعادت کبری
خلاف رای تو جستن نتیجه سودا
نه جز بوقت سخاوت بسوده دست توزر
نه جز بلفظ شهادت شنوده کس ز تو لا
کف تو واهب ارزاق بوده همچو سحاب
در تو قبله حاجات بوده همچو سما
ز سهم هیبت تو روی دهر گشته دورنک
ز حرص خدمت تو پشت چرخ گشته دوتا
اگرت گویم بحری بباید استغفار
وگرت گویم ابری بباید استثنا
بابر مانی و جود تو قطره باران
ببحر مانی و لفظ تو لؤلؤ لالا
خلاف تو بچکاند ز خاره قطره خون
وفاق تو بد ماند ز شوره مهرگیا
هر آنچه دخل نباتست و معدن و حیوان
بخرج بخشش یک روزه ات نکرده وفا
شکوه کلک تو اندر بنان میمونت
همی نماید چون در کف کلیم عصا
ز خط امر تو هرکز برون نهادن پای
فلک ندارد والله زهره و یا را
وقار وحلم تو گر هیچ کوه را بودی
بعمرها نشنیدی کسی ز کوه صدا
ز عدل تست که بر کف نهاده طاسی زر
میان صحرا سرمست نرگس رعنا
روایح کرم شاملت که دایم باد
اگر طلیعه روانه کند سوی صحرا
زبان سوسن ناید زخاک جز ناطق
نه چشم نرگس آید زباغ جز بینا
وگر شعاع سرتیغ بچرخ رسد
دو نیمه گردد بهرام چرخ چون جوزا
بخطه ی که دراو حزم توکشد سدی
فلک نیارد گردن تعرضی آنجا
اگر نه بهر هلاک عدوی تو بودی
زآفرینش بیرون بدی مجال فنا
همی نماید کان با کفت عتابی خوش
که کرد جود تو یکبارگی مرارسوا
همی چه خواهی از بحر وکان که با جودت
سپهر هست بر افلاس کان و بحر گوا
ز سهم خشم تو لرزان وزرد شد آتش
اگر چه جای گرفتست در دل خارا
دوچیز هست که آن نیست مرتر ا بجهان
از این دو گانه یکی عیب ودیگری همتا
عطای تست مهیا که میرسد بر خلق
نه بار منت با او نه وعده فردا
عجب تر آنکه سر کلک تو بگاه بیان
همی نماید در ساحری ید بیضا
خدایگانا صد را بچشم عفو نگر
در این قصیده که نامد چنانکه بود سزا
شکوه حضرت جاه ترا چو اندیشم
همی بسوزد معنی بلفظ در حقا
پدید باشد آخر همی توان دانست
که تا کجا بتواند رسید خاطر ما
طراز خاطر مدح تو چیست لااحصی
که قاصر است ز کنهش تصرف شعرا
فریضه کردم بر طبع خود ز مدحت تو
بعذر این سخنان صد قصیده غرا
همیشه تا که نباشد چو آسمان ذره
همیشه تا که نتابد چو آفتاب سها
رفیع جاه تو اندر ترقیی بادا
که اندر اونرسد گرشود دو اسبه دعا
زمین سراسر ز یر نگین تو چونان
که حد پذیر نباشد که از کجا بکجا
همیشه بر سر اعدای تو کلاه هلاک
مدام بر تن احباب تو قبای بقا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مدح و ستایش شخصیتی بلندمرتبه و متمکن میپردازد که به عنوان وزیر عادل و قوامدهنده دولت و دین اسلام توصیف میشود. شاعر به جلال و شکوه مقام وی اشاره میکند و او را «سعید» و «ابوالغنایم» مینامد که به فضل و سخاوت معروف است. وی در وصف فضائل و ویژگیهای این وزیر، از نعمتهای الهی، عدل و انصاف او سخن میگوید و مقام او را به ستارهها و کلیم درختان نسبت میدهد.
شاعر همچنین از برکات و آثار وجود او بر زمین و خلق میگوید و نیکوکاری و مهربانیاش را ستوده و بر این نکته تأکید میکند که او منبع تمامی خوبیها و خیرات است. در نهایت، او به وضوح نشان میدهد که هیچ شاعری قادر به بیان عظمت و بزرگی مقام او نیست و آرزوی ترقی و موفقیت دائمی برای او میکند.
هوش مصنوعی: ای کاش مکان بلندت فراتر از آسمان باشد، و ای کاش مقام والایت بر فراز چرخ بالای آسمانها قرار داشته باشد.
هوش مصنوعی: وزیر عالم و عادل، پایهگذار دولت و دین و نظمدهنده به ملت اسلام، سید وزیران است.
هوش مصنوعی: سعد، بهترین و بینظیرترین وزیران در شرق و غرب جهان است که با فضل و generosity شناخته میشود.
هوش مصنوعی: آسمان جایگاه و سرزمین ویژگیهای خود را دارد و سیاره مشتری نشانگر روح زمانه است. زمین خصوصیت بردباری دارد و خورشید نماد بخشندگی و نعمت است.
هوش مصنوعی: ماه در زیر پا و سیاره زحل قدرت و عطارد به عنوان قلم ستارهها در حرکت است و بهرام به عنوان جنگجو و زهره به عنوان محبوب زیبایی را به تصویر میکشند.
هوش مصنوعی: سرووری و بزرگی که از گنجینهای حاصل شده، متعلق به حکمت و ملتداری است و بر پایه صداقت و درستی آدم و حوا در بین مردم شکل گرفته است.
هوش مصنوعی: قدرت و شکوه تو به قدری بالا است که آسمان نیز زیر پای مقام و جایگاه تو قرار دارد.
هوش مصنوعی: نشانه قدرت تو بالاتر از حد انتظار است و سرعت عمل تو از سرنوشت نیز بیشتر است.
هوش مصنوعی: عدل و انصاف تو در سراسر زمین برقرار است و تأثیر نظر تو همچون نوری در آسمان میدرخشد.
هوش مصنوعی: به اوج مقام و منزلت خود رسیدهای، مانند ستارهای که در آسمان میدرخشد و از گذشتههای دور، علم و معرفت تو در حال گسترش است.
هوش مصنوعی: شکوه و عظمت تو باعث آرامش دل من شده است، و با زیبایی و کمال تو، به اوج و بلندی رسیدهام.
هوش مصنوعی: رها کردن مهار زندگی به دست خود و در اختیار گرفتن سرنوشت پنهان و نامشخص به وضوح در فکر و ایدههای روشنت قابل مشاهده است.
هوش مصنوعی: صدای قلم تو مانند شیپور، روحها را به حرکت درمیآورد و ذات پاک تو همچون غیب، میتواند اشیاء را درک کند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در دنیای زندگی و هنر، نقش و تأثیر افراد مانند سرنوشت آنها مشخص و قابل مشاهده است. برای هر شخص، کارها و آثارش به وضوح نمایان است و به نوعی تعیین کننده هویتش میباشد.
هوش مصنوعی: جهان به غیر از تو که تحت فرمان اوست، تند و بیمحابا نمیچرخد و به جز تو کسی جوانتر از دوران پیری که به سر میبرد، وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در آستانه تو، آسمان دستور میگیرد و خرد به سوی تو ندا سر میدهد.
هوش مصنوعی: خوری از فضیلتها و خوبیها بهقدری که برکت و نعمت در زندگیات همیشه پایدار بماند. وقتی به زمان ابد و ازل نگاه میکنی، بدانی که نه از محدودیتها بلکه از بیکرانگی و جاودانگی سرشار هستی.
هوش مصنوعی: من کمترین خدمتگزار درگاه شما هستم و مقصودم این است که نظر شما را درستی پیدا کنم، نه اینکه از سرزمینهای عجیب و غریب نادرست بیایم.
هوش مصنوعی: موفقیت واقعی در پیروی از دستورات توست، نه در مخالفت با خواستههات، که نتیجهای جز خیالپردازی ندارد.
هوش مصنوعی: جز در زمان بخشندگی، کسی از دست تو نپرداخته است و جز در کلام شهادت، کسی صدای تو را نشنیده است.
هوش مصنوعی: دست تو بخشنده روزیهاست، مثل باران که نعمتها را میباراند. در تو، مانند آسمان، همه آرزوها و نیازها به سمت تو میآید.
هوش مصنوعی: به خاطر شکوه و جلال تو، چهره روزگار تغییر کرده و به دور خود میچرخد و به خاطر فدای تو، حرکت زمان دو نیم شده است.
هوش مصنوعی: اگر بگویم که برای من دریا نیاز است که توبه کنم، و اگر بگویم که نیاز به ابر دارم، باید آن را استثنا کنم.
هوش مصنوعی: به خاطر دارم که بخشش تو مانند قطرهای است که به دریای عظیم میپیوندد و سخن تو همچون مروارید درخشان و زیباست.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به این نکته اشاره میکند که دیگران نمیتوانند در برابر دوستی و محبت تو، احساسات و زیباییهای معنوی را به خوبی منتقل کنند. در واقع، اشکال و نواقص در روابط دیگران نسبت به عمق و شیرینی محبت تو مشهود است. در نتیجه، دوستی و وفاداری تو ارزشمندتر و پایدارتر از هر چیز دیگری است.
هوش مصنوعی: هر چیزی که از گیاهان، معادن و حیوانات به دست میآید، به خاطر بخشش و generosity تو یک روز هم به تو وفا نکرده است.
هوش مصنوعی: زیبایی و لطافت خط تو در دستان میمونت به خوبی نمایان است، مانند عصای کلیم که در دست او نشان از قدرت و عظمت دارد.
هوش مصنوعی: هیچگاه از دستورات تو خارج نمیشود و آسمان هم جرئت نمیکند که قدم از دایره تعیین شدهات فراتر نگذارد، به خدا سوگند، حتی زهره و مریخ نیز این کار را نمیکنند.
هوش مصنوعی: اگر شود که وقار و صبر تو مانند کوه باشد، هیچ کس صدای کوه را در عمر خود نشنیده است.
هوش مصنوعی: از انصاف توست که در وسط بیابان، مردی در حال مستی با گلی زیبا در دست دارد و در مقابلش تکهای طلا قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: بوی خوش کرم تو همیشه به مشام میرسد، اگر بادی بوزد و این عطر را به سوی دشتها ببرد.
هوش مصنوعی: سوسن فقط با زبان انسان میتواند صحبت کند و نرگس، به باغ نمیآید مگر اینکه بینندهای وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر پرتو نور بر نوک تیز قله بتابد، بهرام چرخ (سیاره سرخ) مانند دو نیمه تقسیم میشود، در حالی که با وضع جوزا (مجموعهای از ستارهها) در آسمان دچار تغییر میشود.
هوش مصنوعی: در جایی که احتیاط و تدبیر وجود داشته باشد، هیچ نیرویی از آسمان نمیتواند به آنجا آسیب برساند.
هوش مصنوعی: اگر وجود تو به خاطر از بین بردن دشمنانت نبود، از ابتدا هیچ فرصتی برای فنا و زوال نداشتی.
هوش مصنوعی: او به روشنی نشان میدهد که با او صحبت خوشی داشته، در حالی که بخشش تو یکباره مرا شرمنده کرده است.
هوش مصنوعی: هر چه که بخواهی از دریا و گنجینهها، بدان که با بخشندگی تو، آسمان نیز وجود دارد که بر فقر و ضعف زندگی گواهی میدهد.
هوش مصنوعی: از شدت خشم تو، آتش به لرزه درآمد و زرد شد، هرچند که در دل سنگ سختی جا دارد.
هوش مصنوعی: دو چیز در دنیا وجود ندارد که از این دو مورد باشد: یکی عیب و نقص و دیگری همتایی یا برابری.
هوش مصنوعی: هدیه تو (عطای تست) آماده است و وقتی به مردم میرسد، نه نیاز به شکرگزاری از آنها است و نه نیازی به وعدههای آینده.
هوش مصنوعی: عجیب این است که وقتی تو سخن میگویی، انگار که در جادوگری قدرت عجیبی داری و چیزهایی را به نمایش میگذاری که دیگران توان دیدن آن را ندارند.
هوش مصنوعی: ای خداوند بزرگ، به هنگام نگاه کردن به این شعر، صد بار از روی رحمت و بخشش نگاه کن، چرا که این اثر به هیچ وجه آنگونه که سزاوار است، به وجود نیامده است.
هوش مصنوعی: وقتی به مقام و عظمت تو فکر میکنم، همواره در شگفتی و حیرت فرو میروم و کلمات قادر به بیان آن نیستند.
هوش مصنوعی: در نهایت، میتوان فهمید که تا چه اندازه فکر و ذهن ما میتواند به جایی برسد و چه افقهایی را در پیش داشته باشد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که نمیتوانم به درستی و کامل عنصری از مدح و ستایش تو را بیان کنم، زیرا عمق و ویژگیهای واقعی تو فراتر از توانایی شعرا است.
هوش مصنوعی: من به خاطر مدح و ستایش تو، برای خودم تکلیف کردم که به عذر این کلمات، صد شعر زیبا و سرشار از زیبایی بنویسم.
هوش مصنوعی: هیچ گاه تا زمانی که مانند آسمان ذرهای وجود نداشته باشد، و تا زمانی که مانند خورشید نور نتابد، اتفاقی نخواهد افتاد.
هوش مصنوعی: امیدوارم مقام و جایگاه تو هر روز بالاتر برود و به جایی نرسی که دعاهای دو اسبه توانایی رسیدن به تو را نداشته باشد.
هوش مصنوعی: زمین به اندازهای وسیع و گسترده است که همچون نگینی زیر پای تو میدرخشد، به گونهای که مرزهای آن مشخص نیست و نمیتوان گفت از کجا آغاز میشود و به کجا میرسد.
هوش مصنوعی: همیشه بر سر دشمنانت، عذاب و نابودی وجود دارد و دوستان تو همواره در پوست بقای خود قرار دارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به جمله خواهم یک ماهه بوسه از تو، بتا
به کیچ کیچ نخواهم که فام من توزی
دل مرا عجب آید همی ز کار هوا
که مشکبوی سلب شد ز مشکبوی صبا
ز رنگ و بوی همی دانم و ندانم از آنک
چنین هوا ز صبا گشت یا صبا ز هوا
درخت اگر عَلَم پرنیان گشاد رواست
[...]
بتی بروی چو لاله شکفته بر دیبا
تنم اسیر بلا کرد و دل اسیر هوا
دلم بصحبت او همچو پشت او شده راست
تنم ز فرقت او همچو زلف اوست دو تا
بدست دارد تیر و بغمزه دارد تیر
[...]
شب آمد و غم من گشت یک دو تا فردا
چگونه ده صد خواهد شد این عنا و بلا
چرا خورم غم فردا وزآن چه اندیشم
که نیست یک شب جان مرا امید بقا
چو شمع زارم و سوزان و هر شبی گویم
[...]
ایا ستارهٔ خوبان خَلُّخ و یغما
به دلبری دل ما را همی زنی یغما
چو تو نگار دل افروز نیست در خَلُّخ
چو تو سوار سرافراز نیست در یغما
غنوده همچو دل تنگ ماست دیدهٔ تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.