گهی با ما خوش و گه سرگران است
نمی دانم که هر دم بر چه سان است
نباشد چشم غیر از قطره آب
مرا زین قطره دریای روان است
چه رشک آید مرا از خال هندو
که او در باغ رویش باغبان است
به یاد گوهر افشانی لعلش
همیشه چشم من گوهرفشان است
خرامان قامتش در گلشن ناز
سهی سروی که بارش ارغوان است
دو سر هرگز به یک بالین کی آید
که آن بر بالش، این بر آستان است
مگر تو از سر پیمان بگشتی
وگرنه عاشق مسکین همان است
دهانت گر نه کام خاطر ماست
چرا دایم ز چشم ما نهان است
جلال از دست دل شد غرق آتش
اگرچه بحر چشمش بی کران است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به حالات متغیر عشق اشاره میکند و به زیباییها و جذابیتهای معشوق میپردازد. او از عدم ثبات در احساسات خود میگوید و به این نکته توجه میکند که عشق او مانند دریا بیانتهاست. شاعر به خال هندو به عنوان نماد زیبایی حسرت میزند و بیان میکند که هرچقدر به زیباییهای معشوق مینگرد، حسرتش بیشتر میشود. او بر این نکته تأکید دارد که اگر شرایط و پیمان عشق به درستی برقرار بود، نباید بین آنها فاصلهای وجود داشته باشد، اما ظاهراً معشوق در دوری به سر میبرد و نمیتواند به او نزدیک شود. عشق شاعر شعلهور است و ناشی از زیبایی معشوق است، که دل او را به آتش میکشد، حتی اگر زیبایی معشوق او را در دریا غرق کرده باشد.
هوش مصنوعی: گاهی با ما خوشحال هستند و گاهی ناراحت. نمیدانم که این تغییر حالت هر لحظه به چه دلیلی است.
هوش مصنوعی: من تنها به یک قطره آب نیاز دارم و در واقع این قطره مانند دریای جاری است.
هوش مصنوعی: من از خال هندو بسیار حسرت میخورم، زیرا او در باغ زیبایی، مانند باغبانی است که به گلهایش رسیدگی میکند.
هوش مصنوعی: چشم من همیشه درخشان و پر از زیبایی است، چون به یاد زیبایی و درخشش آن نگین قرمز همیشه فکر میکنم.
هوش مصنوعی: با ناز و elegance قدم میزند، در باغی زیبا، همچون درختی بلند و خوشقامت که گلهای ارغوانی بر آن شکوفا شدهاند.
هوش مصنوعی: دو نفر هرگز نمیتوانند در یک جا کنار هم باشند، چرا که یکی بر روی بالشت است و دیگری بر درگاه.
هوش مصنوعی: آیا واقعاً از عهد و پیمانی که بستی برگشتی؟ زیرا عاشق بیچاره همان یک نفر است.
هوش مصنوعی: اگر دهانت به کام دل ما نمیرسد، چرا همیشه از دید ما دوری؟
هوش مصنوعی: جلال به خاطر دلش در آتش سوزان غرق شده، هرچند که دریای چشمانش بیپایان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو ایزد را دهشها بی کران است
پذیرفتن مرو را همچنان است
بگردان روی دل از فکرت بد
که بد کردن نه کار بخردان است
بدی اندیشه کردن در حق خلق
بدی کار تو در وی نهان است
کسی که نیکی اندیشد به هر کس
[...]
اساس شرع او ختم جهان است
شریعتها بدو منسوخ از آن است
جهانی جان چو پروانه از آن است
که آن ترسا بچه شمع جهان است
به ترسایی درافتادم که پیوست
مرا زنارِ زلفش بر میان است
درآمد دوش آن ترسا بچه مست
[...]
اگر کشوَرخدایِ کامران است
وگر درویشِ حاجتمندِ نان است
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.