گنجور

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
خواجوی کرمانی

ای آنکه شبت جیب ثریا بگرفت

آهم ز غمت دامن جوزا بگرفت

از آتش رویت جگر گلاله بسوخت

از قد تو کار سرو بالا بگرفت

ابوالحسن فراهانی

چون عشق دل رمیده از ما بگرفت

آرام ز جان ما شکیبا بگرفت

گفتم دستم اشک بگیرد او خود

دستم بگرفت و دامنم را بگرفت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه