به لطف ای دوست باری دست گیرم
که جز لطفت نباشد دستگیرم
نباشد در دو چشمت جز خیالم
بجز فکرت نباشد در ضمیرم
ز جان باشد گزیرم گاه و ناگاه
ولی از روی جانان ناگزیرم
صبا بویی ز زلف یارم آورد
به بوی دلپذیرش تا بمیرم
چه باشد گر شبی بر دست امّید
سر زلف سمن سای تو گیرم
کمان ابروان را می دهی خم
که تا بر جان زنی از غمزه تیرم
در آن کیشم که قربان تو باشم
وگر تیغم زنی ترکت نگیرم
جهانگیرست چشمت ای دلارام
زکاتی ده که از وصلت فقیرم
گناه آید ز ما عفو از خداوند
به لطف خویش باری در پذیرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از محبت و لطف دوست خود درخواست کمک میکند و میگوید که هیچ چیز جز خیال او در ذهنش نیست. او از جدایی و دوری جانان خود ناتوان است و نمیتواند از عشق او گریزی داشته باشد. شاعر از بوی زلف یار یاد میکند و آرزو دارد که شبی بر دست امید او سر بگذارد. او به زیبایی و کمان ابروان محبوبش اشاره کرده و میگوید که هرگز از عشق او دست نخواهد کشید. در نهایت، شاعر از خداوند طلب آمرزش میکند و میگوید که با لطف او امیدوار است از گناهانش درگذرد.
هوش مصنوعی: ای دوست، به لطف تو امید دارم که مرا یاری کنی؛ چرا که جز محبت تو هیچ کس دیگری نمیتواند به من کمک کند.
هوش مصنوعی: در چشمانت جز تصویر من وجود ندارد و در درونم تنها فکر تو در جریان است.
هوش مصنوعی: گاهی از زندگی کاملاً فاصله میگیرم و دور میشوم، اما نمیتوانم از دیدن محبوبم دور بمانم.
هوش مصنوعی: باد با خود عطری از موهای محبوبم آورد که با بوی خوشش مرا میسوزاند تا زمانی که جان دارم.
هوش مصنوعی: چه اشکالی دارد اگر یک شب، در انتظار و امید، رشتههای زیبا و خوشبوی موهای تو را در دستانم بگیرم؟
هوش مصنوعی: تو با خم کردن کمان ابروانت، تیر غمزهات را به جانم میزنی.
هوش مصنوعی: در دل من این آرزو وجود دارد که برای تو فدا شوم و حتی اگر به من آسیب برسانی، محبت تو را فراموش نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: ای دلبر زیبا، چشمانت همچون جهان است. خواهش میکنم سهمی به من بده، چرا که از عشق تو در تنگنا هستم و در فقر به سر میبرم.
هوش مصنوعی: ما از طرف خود گناه میکنیم، ولی امیدواریم که خداوند با لطفش ما را ببخشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر رحمت نیاری من بمیرم
بدان گیتی ترا دامن بگیرم
اگر شیرین نباشد دستگیرم
چو شمع از سوزشِ بادی بمیرم
بمُردم پیش ازان کاینجا بمیرم
درین سِر باش یا رب دستگیرم
بیا، جانا، که جانت را بمیرم
وگر میرم به جان منت پذیرم
خلاص من بجویید، ای رفیقان
که من در قید مهر او اسیرم
نظر گفتند داری با فقیران
[...]
امید از وصل جانان برنگیرم
مگر کز غصهٔ هجران بمیرم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.