چو در عالم تویی درمان دردم
چگونه از در تو بازگردم
غم هجران به جان من اثر کرد
نگر در آب چشم و روی زردم
گمانم بود کز وصلت خورم بر
ولی جز خون دل از تو نخوردم
نکردم جز وفا و مهربانی
بسی جور و جفا از عشق بردم
کنم عهدی که من تا زنده باشم
به گرد کوی مه رویان نگردم
حذر می کن ز دلهای پر آتش
بترش از آب چشم و آه سردم
ندیدم جز جفا و جور و خواری
به جان راه وفاداری سپردم
اگر جفتست او با ناز و عشرت
من مسکین ز خواب و خورد فردم
وفا هر چند جانا در جهان نیست
بگو غیر از وفاداری چه کردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد عشق و غم جدایی صحبت میکند. او میگوید که با وجود اینکه برای معشوق خود وفاداری و مهربانی کرده است، تنها جفا و رنج از طرف او گرفته است. شاعر به شدت دلبسته است و تصمیم میگیرد تا زنده است به یاد معشوق خود باشد و از دیگران دوری کند. او احساس میکند که جز وفاداری هیچ کار دیگری نکرده و زندگیاش پر از درد و غم است. در نهایت، شاعر بر این باور است که در دنیا وفاداری واقعی وجود ندارد و از زندگیاش تنها یادکرد عشق و وفاداری برای او باقی مانده است.
هوش مصنوعی: وقتی تو در این جهان وجود داری و داروی درد من هستی، چگونه میتوانم از در تو بیرون بروم و دور شوم؟
هوش مصنوعی: تنهایی و جدایی بر جانم تأثیر گذاشته است. اگر به چشمانم و چهره بیرنگم نگاه کنی، این را به خوبی خواهی دید.
هوش مصنوعی: من فکر میکردم با وصال تو خوشبختتر شوم، اما جز درد و رنج از عشق تو نصیبی نبردم.
هوش مصنوعی: من تنها وفا و محبت کردهام، اما از عشق به من بسیاری ظلم و سختی رسیده است.
هوش مصنوعی: من تصمیم دارم که تا زمانی که زندهام، به دور کوی یاران زیبا نروم و به آنها ننگرم.
هوش مصنوعی: از دلهای پرخروش و آتشین بپرهیز، چرا که اشکهای جاری و آههای سرد من، پیامدهای تلخی به همراه دارند.
هوش مصنوعی: جز بدی و سختی و ذلت چیزی ندیدم، اما با این حال به وفاداری در دم زندگیام ادامه دادم.
هوش مصنوعی: اگر او در کنار من باشد و خوش بگذرانیم، من که بیچارهام، از خواب و خوراک فردا بیخبرم.
هوش مصنوعی: عزیزم، اگرچه در این دنیا وفا و صداقت کمیاب هستند، بگو چه چیز دیگری جز وفاداری از من سر زده است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شدی رحمش به دل از روی زردم
ببخشودی برین تیمار و دردم
بر او بنشینم و صحرا نوردم
شبانگه سوی خدمت باز گردم
که چون این را اجابت مینکردم
بسی دیدم بلا و سنگ خوردم
مرا گر ز آب حیوان جرعه ریزند
چه عیب آید که در پای تو دردم
چو اطلس بر سر شاهان نشسته
نه قصب آمد که در پای تو بُر دَم
گر آهن بودم از سختی شکستم
[...]
طبیب و تجربت سودی ندارد
چو خواهد رفت جان از جسم مردم
خر مرده نخواهد خاست بر پا
اگر گوشش بگیری خواجه ور دم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.