به جان آمد دل من از جفایش
خدا را با که گویم ماجرایش
من آن دستانهای او چه گویم
چه ها دیدم من از جور جفایش
به خاطر هجر جانم را خراشید
گلی کی چیدم از باغ رضایش
دلم با عشق او خو کرد عمری
کنون از هجر می باید جزایش
دلا دانی که شاهی کامکاری
چه غم باشد ز احوال گدایش
مسلمانان به غم مسکین دل من
چه جوری می کشد دایم برایش
به کنج عافیت ننشست باری
هرآن کاو بد کند بیند سزایش
چو سرو ار بگذرد روزی به سویم
کنم در چشمه های چشم جایش
خبر دارد نگار بی وفایم
که از جان شد جهانی مبتلایش
اگر در کلبه احزانم آید
کنم جان را نثار خاک پایش
نثار گل برافشان بر سر ای دل
که چندانی نمی باشد بقایش
رسیدش جان به لب رنجور عشقت
چه باشد گر کنی از لب دوایش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر از درد و رنج عشق و جدایی میگوید. دلش از ظلم و جفای محبوب به تنگ آمده و در حسرت وصال او به سر میبرد. او با غم و اندوه زندگی میکند و احساس میکند که دیگر نمیتواند زندگی کند. عشقش به محبوب عمیق و دائمی است، اما جدایی باعث رنج و پریشانی او شده است. او آرزو دارد که محبوبش به او توجهی کند و از تعبیر درد خود برای دیگران ناامید است. شاعر به این نکته اشاره میکند که در دنیای عشق و جدایی، زندگی پر از چالش و غم است. در نهایت، او درجهت فدای جان خود و عشقش، قربانی میشود.
هوش مصنوعی: دل من از بدیها و ناملایمات به ستوه آمده و به خدا پناه میبرم، اما نمیدانم این درد و غم را با که در میان بگذارم.
هوش مصنوعی: نمیدانم چگونه بگویم از دستان او چه احساساتی دارم، زیرا سختیها و ظلمهای او را به خوبی تجربه کردهام.
هوش مصنوعی: به خاطر جدایی، دلم پارهپاره شد؛ آیا گلی که از باغ رضایتش چیدم، ارزش داشت؟
هوش مصنوعی: دل من سالهاست که به عشق او عادت کرده، حالا باید به خاطر دوریاش پاداشی بپردازم.
هوش مصنوعی: آیا میدانی که خوشبختی و موفقیت یک شاه چه احساسی دارد؟ چه نگرانیای میتواند برای حال و وضعیت یک گدا وجود داشته باشد؟
هوش مصنوعی: مسلمانان، چرا برای درد و رنج من که در فقر هستم، دل نمیسوزانند و بیتفاوت از کنار آن میگذرند؟
هوش مصنوعی: هر کس که بدی کند و به خیال خود در امان باشد، باید بداند که عاقبت کارش را خواهد دید و مجازاتش را خواهد گرفت.
هوش مصنوعی: اگر روزی سرو را ببینم که به سمت من میآید، در آن صورت در چشمانم جایی برای او خالی میکنم.
هوش مصنوعی: عاشق من که به او وفا نکردهام، از حال من که به شدت دلبستهاش شدهام، باخبر است.
هوش مصنوعی: اگر کسی به کلبهی اندوه من بیاید، حاضرم جانم را فدای خاک پای او کنم.
هوش مصنوعی: ای دل، گلهای زیبا را بر سر بریز و شادی کن، چرا که زندگی چنان پایدار نیست و نمیارزد که همیشه غمگین باشی.
هوش مصنوعی: وقتی جان کسی به لب رسیده و در اثر دلدادگی رنج میکشد، چه فایدهای دارد اگر تو درمانش را از لبش بگیری؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بجویم تا توانم کیمیایش
بپرهیزم ز جانگز اژدهایش
زمین جوجو شده در زیر پایش
فلک را جو به جو پیموده رایش
یکی نفسست و در محسوس جایش
یکی شیطان و درموهوم رایش
اگر چه پرسش من نیست رایش
رها کن تا بمیرم زیر پایش
زمین را بهره زان پا و سرم دور
به غیرت هر دم از خاک سرایش
سر ما در کمند و شه به جولان
[...]
گرفتم ره نیابی در سرایش
توان بوسیدن آخر خاک پایش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.