گنجور

 
جهان ملک خاتون

صبا مرا به جهان نیست جز تو محرم راز

مرا به روی نگارین خویش هست نیاز

چو حال زار من خسته دل تو می دانی

که جان رسید مرا بر لب از فراقش باز

به گوش او نرسیده حکایت دردم

که مونس دل ما بود یار بنده نواز

مگر ز روی ترحّم نظر کند بر ما

درآید از در بختم شبی چو سروی ناز

ز دست طعنه ی دشمن به جان رسید دلم

که همچو شمع زبانش بریده باد به گاز

شدم ز شدّت هجر رخ تو بیچاره

ز لطف چاره ی کار من غریب بساز

هوای کوی غمت بس بلند افتادست

کبوتریست دلم چون کند درو پرواز

رخم نمود به اسب جفا بزد فرزین

درین میانه ببین مات می شود سرباز

اگرچه می رسدت ناز ای سهی سروم

دگر به بخت جهان ناز کرده ای آغاز

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

زمانه اسب و تو رایض، به رای خویشت تاز

زمانه گوی و تو چوگان به رای خویشت باز

اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بوند

فدای دست قلم باد دست چنگ نواز

تویی، که جور و بخیلی به تو گرفت نشیب

[...]

عسجدی

اگر چه دیده افعی بخاصیت بجهد

بدانگهی که زمرد بدو بری بفراز

من این ندیدم، دیدم که خواجه دست بداشت

برابر دل من بترکید چشم نیاز

ناصرخسرو

اگر دو دیده افعی به‌خاصیت بکند

بدانگهی که زمرد بدو برند فراز‌،

من این ندیدم و دیدم که میر دست بداشت

برابر دل من بترکید چشم نیاز‌.

قطران تبریزی

بهشت وار شد از نوبهار گیتی باز

در بهشت بر او کرد چرخ گوئی باز

درم درم شده روی زمین چو پشت پلنگ

شکن شکن شده آب شمر چو سینه باز

سرشگ ابر کند هر فراز را چو نشیب

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

چو عزم کاری کردم مرا که دارد باز

رسد به فرجام آن کار کش کنم آغاز

شبی که آز برآرد کنم به همت روز

دری که چرخ ببندد کنم به دانش باز

اگر ندارم گردون نگویدم که بدار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه