گنجور

 
جهان ملک خاتون

با ما چو وفا نمی کند یار

او را به مراد خویش بگذار

گر کرد جفا و جور سهلست

ای دل تو وفای خود نگه دار

یاریست که مهر ما ندارد

ما در غم عشق او چنین زار

در خواب خوشست دلبر و من

شبها ز غم فراق بیدار

خندان شده او چو گل به حالم

گریان شده من چو ابر آذار

یارب غم عشق آن دلارام

از جان من شکسته بردار

گر میل وفای ما ندارد

هر لحظه نهد مرا به دل بار

بودیم عزیز مصر دلها

گشتیم بر تو در جهان خوار

گویند جهان وفا ندارد

بنما تو به ما یکی وفادار

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
لبیبی

فدای آن قد و زلفش که گویی

فرو هشته است از شمشاد شمشار

آن طره مشکریز دلدار

کرده است مرا به غم گرفتار

انوری

گر بنده به خدمتت نیامد

زو منت بی شمار می‌دار

ور یک دو سه روز کرد تقصیر

در خدمت تو عبث مپندار

زیرا که تو کعبه جلالی

[...]

عطار

بردار صراحیی ز خمار

بربند به روی خرقه زنار

با دردکشان دردپیشه

بنشین و دمی مباش هشیار

یا پیش هوا به سجده درشو

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
ظهیری سمرقندی

بر هر ذره ای که در جهانست

منت دارد هزار خروار

بی دفتر ملک او زمانه

از پشت شکم کند چو طومار

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه