اگر نقاب بت من ز چهره بگشاید
بسا دلی که به شوخی به غمزه برباید
ز لوح خاطر من یاد دوست نتوان برد
ولی اگر بکند یاد ما دمی شاید
دلا به گردش و دور زمانه باید ساخت
نه آنچنان که بباید چنانکه می آید
صبا بیار ز زلف نگار ما بویی
که تا دماغ دل من از آن بیاساید
بدان نگار جفاجوی ما بگو تا کی
فراق خون دلم را ز دیده پالاید
چرا به خون من خسته دل کمر بستست
نیرزد آنکه دو دستش به خون بیالاید
هلال طاق دو ابروی او عظیم خوشست
چه حاجتست که آن را به وسمه آراید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و فراق است. شاعر از درد و غم دوری معشوق صحبت میکند و به زیباییهای او اشاره میکند. او میگوید که حتی اگر معشوق یادش کند، خاطرات او هرگز از ذهنش پاک نمیشود. شاعر به ناپایداری زمان اشاره دارد و از پر کردن این فاصله عاطفی میگوید. او خواهان بویی از موهای معشوق است تا اندکی آرامش یابد و از فراق عذابآور خود رهایی پیدا کند. آخرین بیت نیز به زیبایی ابروان محبوب میپردازد و بیان میکند که نیازی به آرایش آنها نیست زیرا خود به اندازهٔ کافی زیبا هستند.
هوش مصنوعی: اگر زیبایی محبوب من از پشت نقابش نمایان شود، دلهای بسیاری وجود دارند که با یک نگاه یا لبخند او تحت تاثیر قرار میگیرند و به عشق او گرفتار میشوند.
هوش مصنوعی: یاد دوست هرگز از ذهن من بیرون نمیرود، اما اگر او لحظهای به یاد ما بیفتد، شاید تغییراتی در احساساتش به وجود آید.
هوش مصنوعی: ای دل، باید با دگرگونیها و فراز و نشیبهای زندگی مدارا کنی، نه اینکه خود را با آنچه باید باشد، وفق دهی؛ بلکه باید همانطور که زندگی پیش میرود، رفتار کنی.
هوش مصنوعی: ای نسیم، بوی عبیر زلف محبوب ما را بیاور تا دل من با آن آسوده شود.
هوش مصنوعی: به او بگو که تا چه زمانی باید دوری و جدایی برای من درد و رنج به همراه داشته باشد و چشمانم را اشکهای ناشی از این جدایی شستشو دهد.
هوش مصنوعی: چرا کسی که دلش غمگین است به خون من تکیه کرده، در حالی که ارزش ندارد کسی که دستانش به خون آلوده شود.
هوش مصنوعی: قوس دو ابروی او مانند هلال زیبا و عالی است، و نیازی نیست که آن را با مواد آرایشی زیباتر کنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش آید او را چون من به ناخوشی باشم
مرا که خوشی او بود ناخوشی، شاید
مرا چو گریان بیند بخندد از شادی
مرا چو کاسته بیند کرشمه بفزاید
دلم ز اندوه بی حد همی نیاساید
تنم ز رنج فراوان همی بفرساید
بخار حسرت چون بر شود ز دل به سرم
ز دیدگانم باران غم فرود آید
ز بس غمان که بدیدم چنان شدم که مرا
[...]
زهی سزای محامد محمد بن خطیب
که خطبهها همی از نام تو بیاراید
چنان ثنای تو در طبعها سرشت که مرغ
ز شاخسار همی بیثبات نسراید
ز دور نه فلک و چار طبع و هفت اختر
[...]
بهار باز جهان را همی بیاراید
جمال چهرهٔ بستان همی بیفزاید
بسان جلوه گران گوش و گردن گیتی
بگونه گونه جواهر همی بیاراید
سحاب روی شکوفه همی بیفروزد
[...]
خدای کار چو بر بندهای فرو بندد
به هرچه دست زند رنج دل بیفزاید
وگر به طبع شود زود نزد همچو خودی
ز بهر چیزی خوار و نژند باز آید
چو اعتقاد کند کز کسش نباید چیز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.