ز نامرادی ما گر تو را خبر باشد
یقین به حال دل ما تو را نظر باشد
بیا به پرسش بیمار تا کنم به فدا
هزار جان گرامی مرا اگر باشد
صبا تو حال دل من چو نیک می دانی
به سوی آن بت رعنا گرت گذر باشد
به گوش او برسان ناله ی مرا و بگو
که آه سوختگان را یقین اثر باشد
مباش ایمن از آه درون دردآلود
که عاقبت اثری زان ستم مگر باشد
اگرچه هست بجای منت بسی دلدار
مرا به جای تو جانا کسی دگر باشد
نیاورم به ببرت ای نگار نقل حضور
از آن جهت که مبادا که دردسر باشد
تو گفته ای که چه کردم بگو به جای جهان؟
کسی دگر بگرفتی از این بتر باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دلتنگی و ناامیدی خود سخن میگوید و به محبوبش مینگرد. او از محبوب میخواهد که حال او را بداند و به دردش توجه کند. شاعر به زیبایی محبوب اشاره میکند و میگوید که اگرچه ممکن است دلدار دیگری باشد، اما هیچکس نمیتواند جای او را بگیرد. او همچنین از درد و رنجی که در دل دارد، سخن میگوید و به محبوب میگوید که نباید از آههای او ایمن باشد، چرا که این درد او اثرات خود را خواهد گذاشت. در نهایت، شاعر به این نکته میپردازد که محبوب به او توجه کند و نگذارد که کسی دیگر جای او را بگیرد.
هوش مصنوعی: اگر از بدبختیها و سختیهای ما خبری داشته باشی، میتوانی به خوبی حال دل ما را درک کنی.
هوش مصنوعی: بیا و از حال بیمار بپرس تا جانهای ارزشمندی را فدای او کنم، اگر این امکان وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: ای نسیم، تو از حال دل من آگاه هستی؛ اگر در راهت به آن معشوق زیبا برسی، پیامی بیاور.
هوش مصنوعی: به او بگو صدای نالهام را بشنود و به او بگو که درد و آه کسانی که رنج میکشند، به یقین تأثیرگذار است.
هوش مصنوعی: هرگز از ناله و درد درونی خود غافل نباش، زیرا در نهایت تأثیر آن بر تو باقی خواهد ماند و عواقب ناشی از آن ستم ناپایدار خواهد بود.
هوش مصنوعی: هرچند در زندگیام افرادی دیگر وجود دارند که میتوانند جای تو را بگیرند، اما هیچکدام نمیتوانند جای تو را در قلب من بگیرند.
هوش مصنوعی: من به تو نمیگویم که در حضورم چه احساسی دارم، چون نمیخواهم باعث دردسرت شوم.
هوش مصنوعی: تو پرسیدهای که من چه کردهام، بگو جای جهان چه شده؟ کسی دیگر را گرفتهای که از این بدتر باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
برون ز گوشه بهشت برین سقر باشد
فزون ز توشه شکر معده بار خر باشد
هر آنکه توشهٔ روزی و گوشهای دارد
به راستی ملک ملک بحر و بر باشد
زیادت از سرت ار یک کُلَه به دست آری
[...]
کسی به حمد و ثنای برادران عزیز
ز عیب خویش نباید که بیخبر باشد
ز دشمنان شنو ای دوست تا چه میگویند
که عیب در نظر دوستان هنر باشد
اگر به جایِ تو ما را کسی دگر باشد
به جز خیال نه ممکن بود اگر باشد
سری که در قدمت می رود به حکمِ قضا
دریغ نیست به دستِ من این قدر باشد
چو بالِ نسر بسوزد ز پرتوِ خورشید
[...]
اگر ز حال من آن شوخ را خبر باشد
بسوزد ار دلش از سنگ سخت تر باشد
حکایت من و او عشق نیست می دانم
که عشق دیگر و دیوانگی دگر باشد
رو، ای نسیم صبا و از آن دو چشم سیاه
[...]
کسی بمدح و ثنای برادران عزیز
ز عیب خویش نباید که بیخبر باشد
ز دشمنان شنو ایدوست تا چه میگویند
که عیب در نظر دوستان هنر باشد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.