گنجور

 
جهان ملک خاتون

ز نامرادی ما گر تو را خبر باشد

یقین به حال دل ما تو را نظر باشد

بیا به پرسش بیمار تا کنم به فدا

هزار جان گرامی مرا اگر باشد

صبا تو حال دل من چو نیک می دانی

به سوی آن بت رعنا گرت گذر باشد

به گوش او برسان ناله ی مرا و بگو

که آه سوختگان را یقین اثر باشد

مباش ایمن از آه درون دردآلود

که عاقبت اثری زان ستم مگر باشد

اگرچه هست بجای منت بسی دلدار

مرا به جای تو جانا کسی دگر باشد

نیاورم به ببرت ای نگار نقل حضور

از آن جهت که مبادا که دردسر باشد

تو گفته ای که چه کردم بگو به جای جهان؟

کسی دگر بگرفتی از این بتر باشد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ابوسعید ابوالخیر

برون ز گوشه بهشت برین سقر باشد

فزون ز توشه شکر معده بار خر باشد

هر آنکه توشهٔ روزی و گوشه‌ای دارد

به راستی ملک ملک بحر و بر باشد

زیادت از سرت ار یک کُلَه به دست آری

[...]

سعدی

کسی به حمد و ثنای برادران عزیز

ز عیب خویش نباید که بیخبر باشد

ز دشمنان شنو ای دوست تا چه می‌گویند

که عیب در نظر دوستان هنر باشد

حکیم نزاری

اگر به جایِ تو ما را کسی دگر باشد

به جز خیال نه ممکن بود اگر باشد

سری که در قدمت می رود به حکمِ قضا

دریغ نیست به دستِ من این قدر باشد

چو بالِ نسر بسوزد ز پرتوِ خورشید

[...]

امیرخسرو دهلوی

اگر ز حال من آن شوخ را خبر باشد

بسوزد ار دلش از سنگ سخت تر باشد

حکایت من و او عشق نیست می دانم

که عشق دیگر و دیوانگی دگر باشد

رو، ای نسیم صبا و از آن دو چشم سیاه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
ابن یمین

کسی بمدح و ثنای برادران عزیز

ز عیب خویش نباید که بیخبر باشد

ز دشمنان شنو ایدوست تا چه میگویند

که عیب در نظر دوستان هنر باشد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه