ای خجل از شرم رویت آفتاب
وی ز تاب هجر تو دلها کباب
آتش دل را دوا می خواستم
از طبیب و صبر فرمودم جواب
صبر فرمودی مرا در عاشقی
عشق مشکل صبر گیرد در حساب
در غمت هر چند زاری کرده ام
زان دهن نشنیده ام هرگز جواب
چون میسّر نیست وصلت دلبرا
دولتی باشد گرت بینم به خواب
در جهان ملجاء من درگاه تست
بیش ازین روی از من مسکین متاب
پیر گشت از غصّه دوران دلم
یاد باد آن دولت وقت شباب
چون جهان را جز تو دارایی نبود
از چه رو کردی جهان یک سر خراب
رحم کن بر من که در ایام حسن
رحم بر بیچارگان باشد ثواب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر دلتنگی و غم عاشقانه است. شاعر از شرم و زیبایی محبوبش میگوید و از درد دوریاش در عذاب است. او به طبیب و صبر مراجعه کرده، اما در عشق، صبر به سختی میتواند مشکل را حل کند. شاعر از زاری و بیجوابی به محبوبش میگوید و از اینکه وصال معشوق غیرممکن است، گلایه میکند. او از خداوند درخواست رحمت دارد و به یاد روزهای جوانی و خوشی میافتد. در نهایت، شاعر از خدا میخواهد که به حال بیچارگان رحم کند، زیرا در ایام زیبایی، رحم بر دیگران ثواب دارد.
هوش مصنوعی: ای خورشید، از شرم چهرهات خجالتزدهام، چرا که تابش دوری تو دلها را به آتش کشیده است.
هوش مصنوعی: دل شکستهام را میخواستم به درمانی برسانم، اما او تنها صبر را به من توصیه کرد.
هوش مصنوعی: به من یاد دادی که در عشق صبر کنم، اما عشق خودش به قدری دشوار است که صبر را هم در محاسباتش میسنجند.
هوش مصنوعی: در غم تو هرچند که بسیار اشک ریختهام، اما از هیچکس، حتی از زبان تو، جوابی نشنیدهام.
هوش مصنوعی: اگر قادر به وصال معشوق نباشم، پس در خواب من تنها بختي خواهد بود که تو را ببينم.
هوش مصنوعی: در این دنیا، پناهگاه من تو هستی. بیشتر از این، به من زاهدی نکن و رویت را از من بر نگردان.
هوش مصنوعی: دل من از غصههای زندگی پیر شده است. یاد آن روزهای خوش جوانی به خیر که همگی در شادابی و نشاط سپری میشد.
هوش مصنوعی: چرا وقتی هیچ چیزی در این دنیا جز تو نداریم، دنیا را به کل نابود کردی؟
هوش مصنوعی: به من رحم کن، زیرا در روزهای خوشی، نشان دادن رحم و محبت به بیچارگان، پاداش بزرگی دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این جهان خواب است، خواب، ای پور باب
شاد چون باشی بدین آشفته خواب؟
روشنییْ چشم مرا خوش خوش ببرد
روشنیش، ای روشنائییْ چشم باب
تاب و نور از روی من میبرد ماه
[...]
آفتاب از روی تو بر دست تاب
خود ازین رویست فخر آفتاب
در سحاب از جود تو آمد اثر
زان بود خیرات عالم در سحاب
زور و تاب خسروان سهم تو بود
[...]
من عجب دارم همی از شاعران
تا چرا گویند راد است آفتاب
گرد صحرا سال و مه گردد همی
تا کجا در یابد او یک قطره آب
برخورد آن آب و آنگه میدهد
[...]
کافران را داده مهلت در عقاب
نا فرستاده به عهد او عذاب
هیچ میدانی چه میگوید رباب؟
ز اشک چشم و از جگرهای کباب
پوستیام دور مانده من ز گوشت
چون ننالم در فراق و در عذاب
چوب هم گوید بُدم من شاخ سبز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.