گنجور

 
جهان ملک خاتون

گل رفت حالی از چمن تا خود به بستان کی رسد

وز شوق رویش ناله و زاری به دستان کی رسد

گفتم به باد صبحدم بشتاب در رفتن ولی

افتان و خیزان می رود او نزد جانان کی رسد

چون نزد جانان می روی بعد از سلام از من بگوی

دردی که من دارم ز تو آخر به پایان کی رسد

چون عمر کوتاهست شب، چون زلف او هجران دراز

این قصه ی پر درد من هرگز به پایان کی رسد

از چشم مخمورش نظر هرگز نیندازد به ما

وز جرعه لعل لبش بویی به مستان کی رسد

موری شده پامال غم اندر بیابان فراق

هیهات کاحوال جهان نزد سلیمان کی رسد

سرگشته‌ام گرد جهان زان چشم مست ناتوان

با من بگو آرام جان کاین سر به سامان کی رسد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیرخسرو دهلوی

در ره بماند این چشم تر، کان شوخ مهمان کی رسد

لب تشنه را خون در جگر، تا آب حیوان کی رسد

شبها که من خوار و زبون باشم ز هجران بی سکون

غلتان میان خاک و خون تا شب به پایان کی رسد

شب مونسم زهره ست و مه وین روز تنهایی رسید

[...]

سلمان ساوجی

جانم رسید از غم به جان، گویی به جانان کی رسد؟

وز حد گذشت وین سر گذشت، آخر به پایان کی رسد؟

حالم صبا گر بشنود، حالی رسول من شود

لیکن چنین کو می‌رود افتان و خیزان کی رسد؟

من دور از آن جان و جهان، همچون تنی‌ام بی‌روان

[...]

وحشی بافقی

خونخواره راهی می‌روم تا خود به پایان کی رسد

پایی که این ره سر کند دیگر به دامان کی رسد

سهل است کار پای من گو در طلب فرسوده شو

این سر که من می‌بینمش لیکن به سامان کی رسد

گر چه توانی چاره‌ام سهل است گو دردم بکش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه