گل رفت حالی از چمن تا خود به بستان کی رسد
وز شوق رویش ناله و زاری به دستان کی رسد
گفتم به باد صبحدم بشتاب در رفتن ولی
افتان و خیزان می رود او نزد جانان کی رسد
چون نزد جانان می روی بعد از سلام از من بگوی
دردی که من دارم ز تو آخر به پایان کی رسد
چون عمر کوتاهست شب، چون زلف او هجران دراز
این قصه ی پر درد من هرگز به پایان کی رسد
از چشم مخمورش نظر هرگز نیندازد به ما
وز جرعه لعل لبش بویی به مستان کی رسد
موری شده پامال غم اندر بیابان فراق
هیهات کاحوال جهان نزد سلیمان کی رسد
سرگشتهام گرد جهان زان چشم مست ناتوان
با من بگو آرام جان کاین سر به سامان کی رسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل به احساسات عمیق عاشقانه و درد فراق اشاره دارد. شاعر از دل تنگی و اضطراب خود برای رسیدن به معشوق صحبت میکند و از زیباییهای بستان و چمن یاد میکند. او از باد صبح خواهان است که به سرعت به محبوبش برسد و در همین حال، به کوتاهی عمر و دراز بودن هجران اشاره میکند. شاعر نگران است که آیا روزی عشق و دردش به پایان خواهد رسید؟ او از چشمان معشوق و لبانش آرزویی دارد، و در نهایت، در پی آرامشی برای جانش است که هنوز به دست نیاورده است. احساس سرگشتگی و ناامیدی در این شعر به وضوح حس میشود.
هوش مصنوعی: گل از چمن جدا شد و به باغ رفت. حالا باید ببینیم که چه زمانی به آنجا میرسد. از روی شوق، آدمی ناله و گله میکند که کی این لحظه فرا میرسد.
هوش مصنوعی: به بادی که صبح دم میوزد گفتم که زودتر حرکت کن، اما او در حال افتادن و بلند شدن میرود. حالا نمیدانم چه موقع به محبوب خواهد رسید.
هوش مصنوعی: وقتی که به محبوب میرسی، پس از سلام که از من بگویی، درد و رنجی که از فراق تو دارم، بالاخره کی پایان میپذیرد؟
هوش مصنوعی: عمر انسان کوتاه و شب مانند زلف محبوب، طولانی و پر از جدایی است. این داستان پر از درد من هرگز به پایان نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: او هرگز به ما نگاه نمیکند و نمیتواند از لبهایش عطری به مستان برساند.
هوش مصنوعی: در این بیابان دوری و جدایی، غم به شدت مرا زیر پا گذاشته است و بعید میدانم که وضعیت جهان به نزد سلیمان برسد.
هوش مصنوعی: من در این جهان سرگردانم، چرا که نگاه جذاب و مست آن چشمان ناتوان مرا دچار confusion کرده است. با من صحبت کن، آرامش من، که این بیسامانی و سرگشتگی کی به پایان میرسد و من به آرامش میرسم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در ره بماند این چشم تر، کان شوخ مهمان کی رسد
لب تشنه را خون در جگر، تا آب حیوان کی رسد
شبها که من خوار و زبون باشم ز هجران بی سکون
غلتان میان خاک و خون تا شب به پایان کی رسد
شب مونسم زهره ست و مه وین روز تنهایی رسید
[...]
جانم رسید از غم به جان، گویی به جانان کی رسد؟
وز حد گذشت وین سر گذشت، آخر به پایان کی رسد؟
حالم صبا گر بشنود، حالی رسول من شود
لیکن چنین کو میرود افتان و خیزان کی رسد؟
من دور از آن جان و جهان، همچون تنیام بیروان
[...]
خونخواره راهی میروم تا خود به پایان کی رسد
پایی که این ره سر کند دیگر به دامان کی رسد
سهل است کار پای من گو در طلب فرسوده شو
این سر که من میبینمش لیکن به سامان کی رسد
گر چه توانی چارهام سهل است گو دردم بکش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.