باد بویی ز سر زلف پریشان آورد
باد جانش به فدا کز بر جانان آورد
آتش عشق تو می سوخت درون دل ما
خاک کوی تو مگر باد به درمان آورد
داده بودم سر و سامان ز غم عشق به باد
سر سرگشته ما باز به سامان آورد
ز وجودم رقمی بیش نبودی باقی
نکهت زلف تو از نو به تنم جان آورد
چشم بختم که بدی تیره کنون روشن شد
که بشیر آمد و بویی ز گریبان آورد
هرکه آن روی چو خورشید تو را روزی دید
چون شبی بی رخت ای ماه به پایان آورد
هرکه را خلوت وصل تو شبی دست نداد
همچو مجنون ز غمت رو به بیابان آورد
هیچ دانی شب هجران تو را نیست سحر
که جهانی ز غم عشق به افغان آورد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و دلتنگی شاعر میپردازد. باد به عنوان نمادی از عشق و دلتنگی معرفی شده است که بویی از یار به همراه خود میآورد. شاعر میگوید آتش عشق یار در دل او شعلهور است و امیدوار است که بویی از خاک کوی یار، او را تسکین دهد. او بیان میکند که قبل از این دلتنگی، همه چیز را به باد سپرده بود، اما اکنون دوباره به سامان آمده است. زلف یار به او زندگی تازهای میبخشد و روشن شدن چشمانش او را به یاد یار میاندازد. شاعر اظهار میکند که هرکس جمال یار را یکبار ببیند، مانند شب بیروزی میماند. هجران یار شب و سحر ندارد و بسیاری از انسانها به خاطر عشق به درد و رنج دچار میشوند.
هوش مصنوعی: باد بویی از موهای پریشان محبوب برانگیخت، جانم فدای آن نسیم که از نزد جانان میآید.
هوش مصنوعی: عشق تو مانند آتش در دل ما شعلهور بوده و خاک سرزمین تو شاید تنها با نسیمی بتواند به آرامش برسد.
هوش مصنوعی: من غم عشق را به باد سپرده بودم و امید داشتم که به آرامش برسم، اما حالا دوباره در بینظمی و سردرگمی قرار گرفتهام.
هوش مصنوعی: وجود من فقط یک نشانه بود، اما عطر زلف تو دوباره به جانم زندگی بخشید.
هوش مصنوعی: چشم بخت من که در تاریکی به سر میبرد، اکنون روشن شده است. چون پیغامآور (بشیر) آمد و بویی خوش از گریبانش آورد.
هوش مصنوعی: هر کسی که روزی چهرهی روشن و مانند خورشید تو را ببیند، همچون شبی بینفس و بیوجود تو، ای ماه، به پایان میرسد و از زندگیاش خالی میشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که در شب وصالت نتوانست به خلوت تو دست یابد، مانند مجنون از شدت غمت به سوی بیابان رفت.
هوش مصنوعی: آیا میدانی در شب جدایی تو چه حالتی حاکم است؟ جایی که همه عالم از درد عشق به فریاد و ناله میافتند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یار باز آمد و بوی گل و ریحان آورد
خنده باغ مرا گریه هجران آورد
باز گلهای نو از درد کهن یادم داد
غنچه ها بر جگرم زخم چو پیکان آورد
فصل نوروز که آورد طرب بر همه خلق
[...]
هدهد نامه رسان تاج کرامت بر سر
نامهای دوش به سلمان ز سلیمان آورد
سحری پیک نسیم آمد و از خاک درش
مردم چشم مرا کحل سپاهان آورد
یا ایاز طرف بارگه محمودی
[...]
باد بویی ز سوی مصر به کنعان آورد
درد یعقوب ستم دیده به درمان آورد
دست در گردن باد آرم و در پاش افتم
که نسیمی ز سر زلف پریشان آورد
بنده ی باد صبایم که به هر صبحدمی
[...]
هر کسی تحفه به نوعی ز دل و جان آورد
مور بال ملخی پیش سلیمان آورد
دیده امشب ره نظاره به پایان آورد
به صد افسون نگهی تا سر مژگان آورد
راه آباد بسی بود ولی غمزه دوست
به لب کوثرم از راه بیابان آورد
داد سرمایه به تاراج دل و آخر کار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.