گنجور

 
جهان ملک خاتون

درون دیده نشستی و دل شدت ماوا

نظر چرا نکنی دلبرا ز مهر به ما

تو جانی و تن رنجور من چنین مهجور

ز روی لطف نگارا مشو ز تن تو جدا

نظر به جانب درماندگان هجران کن

که نیست غیر وصال توشان ز هیچ دوا

پری رخا به چه از چشم ما شدی پنهان

به رغم دشمنم ای دوست روبه من بنما

وفا اگرچه نبودست در جهان هرگز

ولی ز اهل جهان هم برفت مهر و وفا

به جز وفا که نمودم بگو گناهم چیست

چرا دلم بشکستی ستمگرا به جفا

اگرچه ترک خطایی خطا کند بسیار

خدای را که بگردان عنان ز راه خطا

منم فقیر و حقیر و تو پادشاه جهان

ز دست من چه برآید بگو به غیر دعا

مرا چو بار نباشد به حضرتت چه کنم

پیام من که رساند مگر نسیم صبا

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

به جمله خواهم یک ماهه بوسه از تو، بتا

به کیچ کیچ نخواهم که فام من توزی

عنصری

دل مرا عجب آید همی ز کار هوا

که مشک‌بوی سلب شد ز مشک‌بوی صبا

ز رنگ و بوی همی دانم و ندانم از آنک

چنین هوا ز صبا گشت یا صبا ز هوا

درخت اگر عَلَم پرنیان گشاد رواست

[...]

قطران تبریزی

بتی بروی چو لاله شکفته بر دیبا

تنم اسیر بلا کرد و دل اسیر هوا

دلم بصحبت او همچو پشت او شده راست

تنم ز فرقت او همچو زلف اوست دو تا

بدست دارد تیر و بغمزه دارد تیر

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

شب آمد و غم من گشت یک دو تا فردا

چگونه ده صد خواهد شد این عنا و بلا

چرا خورم غم فردا وزآن چه اندیشم

که نیست یک شب جان مرا امید بقا

چو شمع زارم و سوزان و هر شبی گویم

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

ایا ستارهٔ خوبان خَلُّخ و یغما

به دلبری دل ما را همی زنی یغما

چو تو نگار دل افروز نیست ‌در خَلُّخ

چو تو سوار سرافراز نیست در یغما

غنوده همچو دل تنگ ماست دیدهٔ تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه