از سر زلفش دلم سودا گرفت
وز دو لعلش آتشی در ما گرفت
قامت آن سرو آزاد از چه روی
سایه ی لطف از سر ما واگرفت
چون بدیدم قامتش را در زمان
دل هوای آن قد و بالا گرفت
بی گناهم لطف فرمای و مگیر
ای عزیزم بیش از این بر ما گرفت
از فریب غمزه غمّاز تو
در سر بازارها غوغا گرفت
در دو عالم خشک و تر باری نماند
آتش عشق رخت بالا گرفت
روز و شب با وصل او آسوده ام
تا خیالش در دو چشمم جا گرفت
دل برفت از دستم و جایش خوشست
زآنکه در زلف بتان مأوا گرفت
بس که باریدم به هجران آب چشم
سر به سر روی جهان دریا گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دلدادگی خود به معشوق سخن میگوید. از زیباییهای او، مانند زلف و لبهایش، به وجد آمده و آتش عشق را در دل خود حس میکند. او از سایه لطف و محبت معشوق خود احساس کمبود میکند و دلش به امید وصال او میتپد. شاعر بیان میکند که حتی در روز و شب نیز با یاد او زندگی میکند و عشقش چنان قوی است که باعث برانگیختن احساسات عمیق و اشکهایش شده است. در نهایت، شاعر از حال و هوای غم و شوقی که به خاطر معشوقش دارد، سخن میگوید و این احوالات را با شدت و زیبایی وصف میکند.
هوش مصنوعی: از زیبایی و پیچش موهای او، دلم وسوسه و آرزو پیدا کرد و از زیبایی لبهایش، آتش عشق و اشتیاقی در وجود ما شعلهور شد.
هوش مصنوعی: چرا آن سرو نابی که آزاد و ستودنی است، سایهی لطف و محبت خود را از بالای سر ما برداشت؟
هوش مصنوعی: زمانی که زیبایی و قامت آن شخص را دیدم، دل و جانم به شدت مشتاق و خواهان آن قد و قواره شد.
هوش مصنوعی: من بیگناه هستم، لطف کن و بیشتر از این بر من سختی نزن، ای عزیزم.
هوش مصنوعی: با جذابیت و ناز چشمهای تو، در خیابانها و بازارها پر از هیاهو و شلوغی شده است.
هوش مصنوعی: در این دنیا، چه چیزهای قابل لمس و چه غیرقابل لمس، هیچ چیزی باقی نمیماند زمانی که آتش عشق تو شعلهور شود.
هوش مصنوعی: من روز و شب در کنار او راحت و آرام هستم، تا زمانی که تصویر او در چشمانم جا دارد.
هوش مصنوعی: دل از دستم رفت و جایش خوب است چونکه در زلف معشوقان جای گرفته است.
هوش مصنوعی: به خاطر جدایی و اشکم، به شدت باریدم و به طوری که تمام زمین پر از آب شد و مانند دریا شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
علم معنی عالم جانها گرفت
علم صورت در زمین مأوی گرفت
زو پری و دیو ساحلها گرفت
هر یکی در جای پنهان جا گرفت
فتنه از بالای تو بالا گرفت
شهر از آن رفتار خوش غوغا گرفت
صانع از روی تو شمعی برفروخت
آتشی زان شمع در دلها گرفت
زلف مشکین تو بر هم زد صبا
[...]
کار بالای تو تا بالا گرفت
در همه دلها خیالت جا گرفت
هر که رفتار تو دید از بیم جان
هم ترا بهر شفاعت پا گرفت
تا نمی دیدم بلای جان ترا
[...]
عشق دلبر در دل ما جا گرفت
خانه خالی دید از آن مأوا گرفت
عاشق مستیم و در کوی مغان
عاقلان را کی بود بر ما گرفت
هر کسی دستی و دامانی دگر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.