ای دل چه چاره چون که جهان پایدار نیست
جز درد و خون دیده در این روزگار نیست
زنهار غم مخور تو به احوال روزگار
زیرا که کار و بار جهان بر قرار نیست
خوش دار خاطرت مشو ای دل ز غم ملول
کاین دور چرخ را بجز این کار و بار نیست
جور و جفای چرخ ز حد رفت بر دلم
آخر کدام دل که از او بردبار نیست
جان از کسی ستاند و دل از کسی برد
زنهار بر موافقتش اعتبار نیست
بردی بسا دلی به قد سرو و روی ماه
ما را چو سرو این همه دلها به بار نیست
گر یک شبی به کلبه احزان کنی گذر
در پای تو مرا بجز از جان نثار نیست
چندان سرشک دیده به راهت فشانده ام
کز آب دیده ی من مسکین گذار نیست
جان در فراق روی تو آمد به لب مرا
آخر چرا به وصل توام اختیار نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به ناپایداری و بیثباتی جهان اشاره میکند و از درد و غمهای زندگی مینالد. او به دل خود توصیه میکند که از غم و اندوه دور باشد، چرا که اوضاع جهان همیشه تغییریافته است و هیچ چیز دائمی نیست. همچنین، او احساس میکند که فشار روزگار بر دل او بسیار زیاد است و به این نکته اشاره دارد که نباید به وابستگی به دیگران اطمینان کرد، زیرا ممکن است به دل آسیب برساند. شاعر در نهایت به عشق و فراق میپردازد و از دوری محبوبش ابراز ناامیدی میکند، چرا که در زندگیاش جز عشق او چیز دیگری ارزش ندارد.
هوش مصنوعی: ای دل، چه راهی داریم وقتی که این دنیا دائمی نیست و فقط درد و اشک در این زمان وجود دارد؟
هوش مصنوعی: نگران وضعیت زندگی خود نباش، چرا که اوضاع دنیا همیشه ثابت و پایدار نیست.
هوش مصنوعی: ای دل نگران نباش و از غم خسته نشو، زیرا این دوران زندگی جز همین کارها و مشغلهها چیز دیگری ندارد.
هوش مصنوعی: سختیها و ستمهای روزگار به حدی بر دلم فشار آورده که دیگر نمیدانم کدام دل میتواند در برابر این آسیبها صبر و تحمل کند.
هوش مصنوعی: اگر کسی جان شما را بگیرد و کسی دیگر دل شما را بهدست آورد، باید توجه کنید که به توافق و همراهی آنها نمیتوان اعتماد کرد.
هوش مصنوعی: تو با زیباییات مثل سرو و چهرهات مانند ماه، دلهای زیادی را به خود جذب کردی. اما این همه دلدار شدن به اندازهی قد و قامت تو نیست.
هوش مصنوعی: اگر یک شب به کلبه غمهایت بیافتی، فقط جانم را برای تو نثار میکنم.
هوش مصنوعی: من به اندازهای اشک برای تو ریختهام که دیگر هیچ راهی برای عبور از آن آبهای جاری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: دل من در غیبت تو به شدت تنگ شده و به مرز نابودی رسیده است. با این حال، چرا نمیتوانم به وصال تو دست پیدا کنم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آنکه چون تو زیر فلک شهریار نیست
آمد بهار خرم و کس شاد خوار نیست
اندر بهی شدنت بیابد بها بهار
تا تو بهی نیابی کس را بهار نیست
تا تو بهار یافتی از درد خستگی
[...]
کس را بر اختیار خدای اختیار نیست
بر دهر و خلق جز او کامگار نیست
قسمت چنان که باید کردست در ازل
و اندیشه را بر آنچه نهادست کار نیست
بر یک درخت هست دو شاخ بزرگ و این
[...]
سروی بهراستی چو تو در جویبار نیست
نقشی به نیکویی چو تو در قندهار نیست
جفت مهی اگرچه به خوبیت جفت نیست
یار شهی اگر چه به خوبیت یار نیست
زلف تو مشک بارد و بر مه زره شود
[...]
آن طبع را که علم و سخاوت شعار نیست
از عالمیش فخر و ز زفتیش عار نیست
جز چشم زخم امت و تعویذ بخل نیست
جز رد چرخ و آب کش روزگار نیست
آن دست و آن زبان که درو نیست نفع خلق
[...]
ساکن شو و تو طاعت ایزد کن اختیار
کز مرد بختیار جزین اختیار نیست
پرهیزگار باش و چه سودست پند من
که امروز روز مردم پرهیزگار نیست
مرد خدای شو که خدای است دستگیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.